ایسو : دلتون برام تنگ شده بود؟
نیل : تو چرا ؟ ... برا من تنگ شده بود 😎 میدونی که ... من محبوب دلهام
ایسو: زارت .. کم گامپاز در کن
نیل : من بتونم این گامپازو از دهنت بندازم فتح کردم
ایسو: آرزو بر جوانان عیب نیست داداشم .. ولی ... درست آرزو کن 😐 اینکه میخوای گامپازو از دهنم بندازی یکم بچگانه هیچ ... جنینگانه هم نیست
نیل: جنینگانه چیه؟
ایسو: بچه +گانه = بچگانه ... جنین +گانه = جنینگانه ... اوکی ؟
نیل: اوکی 👍
//سکای //
جونگین رضایت نامه هارو آورد و بعد از امضا کردنشون اونارو به کیف هاشون انتقال دادن .
_خدافظ همگی
سهون گفت و همراه جونگین سوار ماشین شد .
_هون ... منو کای صدا کن اوکی؟
_ای خدا .. من چه گناهی کردم که با تو داداش شدم؟
_حرف هیونگتو گوش کن کله خر
(ایسو: شرمنداه
نیل :شرمنده )
_باشه
تایید کرد و سرشو به شیشهی ماشین تکیه داد.
وقتی به مدرسه رسیدن باز لوکا مرکز توجه همه بود .
_اون پسر حرص منو در میاره
_جونگ ؟! ... تا حالا ... به گرایشت فکر کردی ؟
_گرایش؟
_اره .. نگو که بهش فکر نکردی
_ خب چیکار کنم ... فکر نکردم بهش
_پوووف ... اینم به لیست تفاوتامون اضافه شد
_هیچکس به اون لیست اهمیت نمیده ... میفهمی ؟
_ولی من میدم
سرشو پایین انداخت . فکر و ذکر جونگین فقط جلب توجه دخترا و پیدا کردن دوست دختر خوشگل بود .
YOU ARE READING
NEVER DON'T CRY
Werewolfسوهو وارث قبیلهی اب مجبور به ازدواج با کریس میشه زندگیش پر از فراز و نشیب خوشحالی و ناراحتی و رنج و سختی میشه ولی اون باید از پس همهی اینا بربیاد . این تقدیر اونه