5

3.6K 718 66
                                    

5-transpire
*فاش شدن

------

تهیونگ برای کارگرهایی که دوربین هارو نصب میکردن سری تکون داد و دستمزد اون هارو حساب کرد

پشت بند اونها از خونه خارج شد تا سری به شرکت بزنه
وارد ماشین شد و بعد از نیم ساعت به شرکت بزرگش رسید
از در وارد شد و به تمام کارکنایی که براش خم شده بودن سری تکون داد
کیم جنی منشی خوبش به محض دیدنش  سری تکون داد و بلند شد
"سلام جن"

گفت و خندید

(جن توی زبان عربی معنی شیطان و همون جن خودمون رو میده و تهیونگ اینجا برای اینکه جنی و جن لفظ نزدیکی دارن استفاده کرده)

"سلام کیم"
"شروع کن"
گفت و منتظر ارائه جنی شد
"خب !امروز دوتا دعوت نامه از لویی ویتون و نایکی داشتیم
گروه عکاسی و مکاپ آرتیست هم اومدن و منتظر تاییدیه تو هستن
هفته دیگه نه..امممم سه هفته دیگه میری آمریکا چون رئیس برند گوچی مهمونی ترتیب داده و برای تو دعوتنانه فرستاده و لازمه بگم که اولین فرد کره ای تویی که میره اون مهمونی
فردا عکسبرداری داریم و تو باید عکسهارو تایید کنی لالیسا  مشاورت امروز برات چندتا پرونده اورد و احتمالا باید اونارو امضا کنی ...نمیدونم بازشون نکردم!"

نفسی کشید و بهش نگاه کرد

"مرسی بابت ارائه امروز هم فکر کنم مدل های جدید قراره بیان!درست میگم؟"
جنی دوباره نفس عمیقی کشید
"نه درست نمیگی اون مال سه شنبه هفته دیگس و اینکه زود برو پشت میز تا من کم کم نیرو هارو بفرستم برای مصاحبه"

تهیونگ سری تکون داد و وارد اتاقش شد
اتاق بزرکی داشت که تمش قهوه ای نسکافه ای و طلایی بود
پشت میز و روی صندلی نشست
پرونده های افتاده روی زمین رو برداشت و اونارو روی هم گذاشت
کشو هارو چک کرد و روی میزش رو تمیز کرد
و با خوردن اولین ضربه صاف نشست ...

.
.

جونگکوک از همه جا بیخبر توی تن خرگوشیش روی تخت دراز کشید و به منظور انتقام از اون عفریطه شروع به جویدن وسط لحاف صورتی رنگ سویون شد
توی دلش شیطانی خندید و خودش رو روی بالشت اون دخترک خالی کرد

(رو بالشته شاشید 😂)

توی دلش به حال اون عفریطه خندید و برگشت و یجای دیگه دراز کشید
بعد از چند ساعت صدای جیغ سویون اومد و نشون میداد اون تازه برگشته و مثل یه زامبی آدم خوار گرسنه بود

جونگکوک از اتاق خارج شد و به سمت هال بزرگ رفت
سویون به محض دیدنش دوباره جیغ زد و اونو سفت با یه دستش گرفت
جونگکوک که احساس خفگی شدیدی میکرد با حس انگشتش دقیق روی گلوش اونو با عمیق ترین حالت ممکن گاز گرفت

سویون برای سومین بار جیغ زد اما اینبار از سر شوق یا دلتنگی یا گرسنگی نبود

-از درد بود-

اونو ول کرد و جونگکوک به محض افتادن روی زمین دوید و به سمت آشپزخونه رفت

تیکه هویجی که کنار پای هئین آشپز اون عمارت افتاده بود رو با دندونای تیزش ریز ریز کرد و خورد

هئین با حس کردن شی نرمی که مرتب به پاش مالیده میشد دست از هم زدن سوپ برداشت
و به پایین نگاه کرد با دیدن اون خرگوش سفید لبخندی زد و خم شد
اونو آروم بین دستاش گرف و بلندش کرد
اونو روی میز گذاشت و هویج نسبتا بزرگی رو براش شست

جونگکوک از این زن خوشش میومد اون مهربون بود و همیشه براش سبزیجات میذاشت تا بخوره

وقت هایی که طبع انسانی میگرفت و میتونست گوشت بخوره از گوشت های  پخته شده توی اون ظرف استفاده میکرد

هئین لبخندی زد و پشت گوش های اونو ناز کرد
دست هاش رو ضد عفونی کرد و برگشت تا آشپزیش رو کامل کنه

جونگکوک هم هویج رو زیر دندوناش له کرد
.

.

نیمه شب دوباره خرگوش سفید تصمیم به تبدیل گرفت
توی اتاق سویون تبدیل شد و آروم از اتاق خارج شد
از گوشه ها از راهرو گذشت

به آشپزخونه رسید و درو یخچال رو باز کرد
ظرف میوه بزرگ رو بین پاهاش گذاشت و از برخورد عضو برهنش به سردی ظرف میوه هیسی کشید

سیب رو گاز زد و با دست دیگش دنبال انگورمیگشت و هیچ اطلاعی درباره اون دوربینی که همین الان هم تمام لحظاتش رو ضبط میکرد نداشت

.
.

تهیونگ که هر لحظه منتظر ورود اون بیگانه بود
با خستگی پلکی زد و دستش به سمت گوشیش رفت تا مشغول بشه اما با ورود عحیب ترین موجود دستش لرزید و سرجاش برگشت

گوش های خرگوشی و دم پشمالو و برهنه

وقت رو از دست نداد و با سرعت از اتاق خارج شد و راهرو باریک و بلند روگذروند

آروم آروم پاهای لختش رو روی سنگ های مر مر کف زمین میکشید و با رسیدنش به آشپزخونه زود داخلش پرید

اون موجود روی زمین نشسته بود و کاسه میوه رو بین پاهاش گرفته بود

"هی"
گفت و نگاه  متعجب و لبریز از ترس اون خرگوش رو توی چشماش قفل کرد

گوش هاش میلرزید و  کل بدنش از ترس سر شده بود

------------

سیممیمیمیسممسمسسن
😈😈😈😈😈😈
سعی میکنم پارت بعدو در اسرع وقت بنویسم
یادتون نره ووت بدید و فالو کنید و نظر قشنگتون رو با من در اشتراک بزارید

برای آپ بعدی لطف کنید همه پارتارو به ۳۵ ووت برسونید 😚🌻💗

مواظب خودتون باشید و بیرون نرید

-𝐉𝐊 𝐁𝐔𝐍𝐍Where stories live. Discover now