6

3.6K 697 37
                                    

Tell me
^بهم بگو

----------------------

«حداقل بگو چه نوع موجودی هستی»
تهیونگ کلافه کمی صداش رو از همیشه بالاتر برد

جونگکوک میلرزید و پاهاش بهم میخوردن
در مقابل اون مرد هیچ اعتماد بنفسی برای صحبت کردن نداشت

تهیونگ اینبار با خشم بلند شد و شونه های لختش رو بین دوتا دستای بزرگش اسیر کرد

«به مسیح قسم تورو میبرم میندازم یجا سگا میخورنت»
همین کافی بود تا جونگکوک بیشتر بلرزه و بالاخره...

بالاخره صحبت کنه

«ن..نه.لط.....لطفا»
اون صدا؟صدای یه خدا بود؟یه پری؟چرا اینقد زیبا بود

«خوشحالم که زبونت  تکون خورد حالا بهم بگو‌ تو دقیقا چی هستی؟»
جونگکوک خجالت زده دست های عرق کردش رو بهم مالید و دوباره اونارو روبروی عضوش قرار داد

تهیونگ با دیدنش پوفی کرد و برگشت تا براش لباس بیاره

شورت زرد رنگ هدیه مسخره سئوجون که از قضا زیادی براش کوچیک بود رو  همراهش تیشرت و شلواری دراورد

کنار پای اون موجود نشست و لباس زیر رو اروم بالا کشید
رونای نرمش به دستاش میخوردن و کل وجود جانگکوک از این تماس آتیش گرفته بود

جونگکوک با اون لباسها و شلواری که بندش دو دور ,دور کمرش پیچیده شده  بود
کیوت تر از قبل دیده میشه و تهیونگ دلش میخواست جیغ بزنه

سعی کرد با آرامش با اون موجود حرف بزنه
«خب میشه بهم بگی دقیقا چی هستی؟»

جونگکوک با شنیدن صدای نرم و ملایم شده مرد سرش رو بالا گرفت و با چشمهایی که توی جای خودشون میلرزید  بهش نگاه کرد

«دو..دورگه...»
تهیونگ هومی کرد و برای اروم کردنش پشت گوشاش رو نوازش کرد

بسرعت چشم هاش روی هم افتاد و صدای ریزی دراورد
این ارامش یهویی وارد بدنش شده بود

«میشه بیشتر برام توضیح بدی؟»

جونگکوک سری تکون داد و به تنگ اب نگاه کرد
تهیونگ منظورش رو فهمید و نزدیک تنگ شد
لیوانی رو براش پر کرد و کمکش کرد تا اونو تموم کنه

«دو رگه انسان و خرگوش، هایبریدم! میتونم تبدیل بشم »
تهیونگ دوباره هومی کرد

حس ناشناخته ای به اون خرگوش داشت یچیزی مثل آشنایی اولیه یا خجالت و حتی استرس

«خب یوری!من میت...»
«اسمم جانگکوکه»
«اوه باشه ... کوکی»

جانگکوک با شنیدن اون نیک نیم حس شیرینی گرفت
قلبش گرم شد و خیلی اروم لبخند زد
با فشاری که به پایین تنش وارد شد از جا پرید و تهیونگ رو ترسوند

-𝐉𝐊 𝐁𝐔𝐍𝐍Where stories live. Discover now