13

3.3K 586 47
                                    

End the heit
تمام کردن هیت

_______________
جونگکوک صبح با کمردرد بیدار شد
چشماش رو مالید و به اطرافش نگاه کرد با دیدن لیوان معجون و اسنک ها و کاغذی که بلد نبود نوشته روش رو بخونه
تعجب کرد
لبخندی زد و کاغذ رو برداشت و از اتاق شد
با دیدن جیسو که از اتاق سویون خارج میشد به سمتش پا تند کرد و با رسیدن بهش لبخندی زد
«اوه جونگکوکی ما چرا از اتاقش خارج شده و خودش رو اذیت کرده؟بیازود بریم تو اتاق »
دستش رو گرفت و آروم به سمت اتاقش برگشت
«نونا این چیه؟»
کاغذ رو به جیسو نشون داد و منتظر موند تا زن  اونو براش بخونه
«هروقت بیدار شدی اینارو کامل بخور و حتما منو بیدار کن یا صدا بزن ..اینو کی نوشته؟»
جونگکوک شونه ای بالا انداخت
«ش..شاید تهیونگ شی؟»
جیسو هومی کرد
«ممکنه،اون خیلی بهت اهمیت میده و دوست داره پس طبیعتا برات همچین کارایی میکنه تا امن باشی »
(منظور از امن اینه که طرف حالش خوب باشه و خطری چه جسمی چه روحی تهدیدش نکنه )

جونگکوک لبخندی زد و لیوان سنگین رو بلند کرد
بخاطر اینکه زیر کولر بود هنوز هم خنک و دلپذیر بود و جونگکوک رو تشویق میکرد  تا اونو زود تموم کنه

تیکه های. بزرگ و کوچیک آجیل پودر نشده زیر دندونش میرفت و اونو مجبور به جوییدن میکرد
بعد از تمام شدن صبحانه و تنها موندتش  حس نیاز
هم مثل دیشب به سراغش اومده بود و جونگکوک رو مجبور میکرد از کلمه زشت عوضی و لعنتی استفاده کنه

اینبار توانا تر از دیروز بود پس خودش از سکس توی ها استفاده کرد و بعد از چندبار به ارگاسم رسیدنش
خسته و کوفته همونطور که برهنه بود
دوباره چرت کوتاهی زد

توی این فاصله تهیونگ به خونه برگشته بود و بعد از دیدن وضع جونگکوک کارهای تمیزکاری دیشب رو دوباره تکرار کرد و اینبار شلوار و تیشرت نرم و حوله ای طوسی رنگی تنش کرد
.

هیت جونگکوک چهارروز دیگه هم ادامه داشت و استفاده از وسیله هارو یاد گرفته بود
البته تهیونگ هم بیشتر وقت ها -تقریبا همیشه- خونه بود و به کمکش میشتابید

نزدیک تر شده بودن و جونگکوک با از بین رفتن هیتش نفسی تازه کشید
دوش طولانیی گرفت و بدنش رو با انواع شامپو ها و بمب وان ها خوشبو کرد
تیشرت گشاد  بنفش و شلوار بگ راحتی زرد رنگ ازش موجود کیوتی می‌ساخت
با یهویی وارد شدن تهیونگ به اتاق  جونگکوک دست از خشک کردن موهاش برداشت و بهش نگاه کرد
لبخندی زد و تهیونگ هم متقابلا لبخندی زد

«خرگوش من داره چکار میکنه؟»
تهیونگ پرسید و چهره متفکری به خودش گرفت
«رفتم حموم و موهام چون بلند شده سخت میشه خشکش کرد تهیونگ شی»
مرد هومی کرد و حوله رو از دست جونگکوک کشید
«پس میگم اینهمه بوی خوب و بهشتی از کجا میاد؟نگو آقا خرگوشه قصد داشته کل شامپوهارو امتحان کنه اره؟»
حونگکوک خجالت کشید و تهیونگ که از اذیت کردنش لذت میبرد ادامه داد
«نچ نچ باید حقوقت رو کم کنم اینجوری خیلی خرج میزاری کف دستم »
جونگکوک خندید و مشت آرومی به کمر تهیونگ زد
«امروز مراسم عروسی جنی هست و لالیسا قراره برگرده به کشورش »
«عروسی؟ما میریم؟»
تهیونگ دوباره نچی کرد!
«ما نه!من ،فقط من میرم و زود برمیگردم»
جونگکوک که حس میکرد پژمرده شده نالید و رو برگردوند
«لالیسا شی چرا داره میره؟اون مهربونه»
تهیونگ نرم خندید
«پدرش قراره شرکت خانوادگیشون رو بسپاره دستش برای همین داره میره
جنی هم بعد ازدواج قراره برای همیشه برن ژاپن پس بجاشون قراره مین یونگی و پارک جیمین استخدام شن»
«اسماشون قشنگه،اونا کین؟»

تهیونگ همونجور که نم موهای جونگکوک رو میگرفت گفت
«آشنای کیم سوکجینن دوساله ازدواج کردن و کار تیمی‌شون حرف نداره »

جونگکوک. هومی کرد و برگشت به خودش از تو آینه نگاه کرد

تهیونگ هم بعد از تموم کردن کارش خم شد و اونو روی موهاش بوسید

«بیا پایین شام بخوریم!»
جونگکوک سری تکون داد و دست توی دست هم پایین رفت
سویون بغل جونگکوک پرید و با صدای بلندی گفت
«اوپا بالاخره از زندان آزاد شد جونگکوک برا خوشحالم من هرشب صدای درد کشیدن و گریه کردنت از شکنجه هارو میشنیدم و دلم برات درد میکرد»
البته که مسبب ناله ها و گریه ها شکنجه نبود
شهوت نو شکفته جونگکوک بود اما -بزار بین خودمون بمونه-
جونگکوک لبخندی زد

«ممنون که به فکر منی سویون »
سویون هم لبخندی زد و به میز غذا خوری نگاه کرد
با دیدن مرغ سوخاری و پیتزای بزرگ جیغی از هیجان کشید و زودتر از همه شروع کرد
جونگکوک هم شروع کرد و آخرین نفر تهیونگ بود
-چون رفته بود از یخچال نوشیدنی گازدار بیاره -

هئین و جیسو هم کنار اونها نشستن و مشغول خوردن شام خوشمزه که تهیونگ اونو گرفته بود ،شدن

تهیونگ به جیسو و جوری که برای سویون غذا رو تیکه تیکه میکرد نگاه کرد
مثل خواهر بزرگتر،مثل مادر،مثل صمیمی ترین دوست توی خانواده بود
جیسو مهربون بود و تهیونگ از اینکه جیسو درکنارشون

  
  زندگی میکرد خوشحال بود

________
به ریدر دلبندم قول دادم که تو سریعترین زمان ترجمه کنم و آپش کنم
پس
بفرمایید
ووت و نظر یادتون نره
هری عاشقتونه
⁦(っ˘з(˘⌣˘ )⁩
و اینکه
یه ایو تو ویکوکلند دارم آپ میکنم به اسم #mine
لطفا حمایتش کنید و نظر بزارید براش
⁦ෆ╹ .̮ ╹ෆ⁩

-𝐉𝐊 𝐁𝐔𝐍𝐍Where stories live. Discover now