9

3.3K 613 43
                                    

First heit
اولین هیت(به دورانی که به مدت یک هفته یا کمتر امگا نیاز شدید به رابطه جنسی پیدا میکنه)

_____________
اونا آخر هفته رو به شهربازی رفتن و تهیونگ از تماشای جونگکوکی که از تاب بازی خسته نمیشد نهایت لذت رو داشت

جونگکوک آدم کیوت و آرومی بود و تهیونگ
برای اولین بار توی عمرش
اولین بار برای اون مردی که در دهه سی سالگی خودش قرار داره

احساس میکرد که روی کسی کراش زده
وقتی به جونگکوک نگاه میکرد ، تمام محبت و احساسات خالصانه ای که نسبت بهش داره  بصورت رنگین کمان از چشماش میزدن بیرون  و کسی نمیتونست براش کاری انجام بده

جوری که غذا میخورد و سعی میکرد مثل عادت های قبلیش غذاش رو با دندون های جلویی مرواریدیش میجوید
جوری که با چیز جدیدی آشنا میشد و هیجان داشت براش
جوری که سعی میکنه صبورانه با سویون رفتار کنه
جوری که سعی میکرد با گوشی جدیدی که اخیرا تهیونگ براش خریده بود کار کنه

همه و همه باعث شده بود تهیونگ نفسش رو حبس کنه و برای موجود روبروش سافت بشه
البته
تمام این حس های شیرین تا وقتی بود که جانگکوک دو الی سه قدم باهاش فاصله داشت
به محض نزدیک تر شدنش
ضربه های کوبنده قلبش به قفسه سینش و نفس هایی ک به شمار می افتادن و افکار منحرفانه ای که توی سرش برای پوست ی
سفیدش میکشید
همه‌اش باعث میشد تهیونگ از خودش بترسه
از خود هورنی‌ش
از خود واقعیش
آدم واقعی که تا قبل از به سرپرستی گرفتن سویون و بدست. گرفتن شرکت بود
هوسباز و وان نایت استن (کسی که رابطه هارو در حد یه شب بدونه، به اونا میگن وان نایت استن )
تنها القابی که اون رو تعریف میکردن

این افکار ادامه داشتن تا وقتی که ضربه های آرومی به در خورد و در آروم باز شد

جونگکوک با لپ های سرخ و خجالت زده از پشت در نمایان شد و سینی چوبی حاوی یک فنجون که تهیونگ احتمال میداد نسکافه یا قهوه باشه رو جلوتر از خودش وارد اتاق کرد و اونو روی میز کار تهیونگ  گذاشت

تهیونگ متوجه شد که هیچکدوم از احتمالاش درست نبوده و فنجون دارای دمنوش دارچین و نعناع بود
رایحه ای که تهیونگ عاشقش بود

رایحه ای که بیشتر وقت ها ،مخصوصا وقتی که تهیونگ به قصد بغل یا هرچی به جونگکوک نزدیک میشد اون رو از روی گردنش و روی نبض‌ش  میبویید

بوی گرم دارچین با موی دماغش تانگو میرقصید و تهیونگ میخواست هرچی زودتر اون رو بنوشه

«بله جونگکوک؟»
«میشه حرف بزنیم؟»
تهیونگ گلویی صاف کرد و به موهای قشنگ خوشرنگش نگاه کرد
«البته که میشه...عزیزم»
خب!تهیونگ واقعا برای گفتنش اضطراب داشت اما گفت
فاکینگ گفت

گونه های جونگکوک آتیش گرفتن و با استرس کنار تهیونگ نشست

جونگکوک با گوشه های پوست پوسته شدن ناخنش بازی کرد و بالاخره دهنش رو باز کرد تا مشکلش رو بگه

-𝐉𝐊 𝐁𝐔𝐍𝐍Where stories live. Discover now