•°part4°•

633 103 1
                                    

×هی یونگی دست از کشیدن من دنبال خودت بردار دستم دردگرفت
_معذرت میخوام خب زودتر میگفتی
×چرا منو کشیدی بیرون ؟واقعا که
_یعنی تو نفهمیدی چرا اومدیم بیرون ؟!!
×چرا نفهمیدم مگه من خنگم ولی منم میخواستم بدونم
_خب بعد ازشون بپرس
×تو جواب همیشه تو آستینته !

یونگی خندید و گفت:
_چرا میخواستی بدونی چه فرقی به حال تو داره ؟
×خب شاید داشته باشه تو از کجا میدونی؟
_جیمین واقعا !؟!؟!؟

یونگی به تعجب به جیمین نگاه کرد
×خب نمیدونم....شاید.... هنوز مطمئن نیستم فقط یه مرحله تا فهمیدنش مونده بود که تو منو کشیدی بیرون
_وای باورم نمیشه تنها دوستایی که دارم گی‌ان!
×منظورت چیه؟
_تو،تهیونگ ،نامجون و جین

یونگی سرشو خاروند و گقت:
_شاید منم گی باشم ! تو از کجا فهمیدی؟
×چی میگی یونگی!!!تهیونگ که گی نیست و اینکه توام احتمالا نیستی و من به مرور متوجه شدم
_تهیونگ گیه از رفتارش فهمیدم
*بچه ها چرا هنوز نرفتید سر کلاس؟
_داشتیم میرفتیم و اینکه بعد از کلاس با هردوتون میخوام حرف بزنم شاید گفتم نامجون و جین هیونگم اومدن
×فعلا بیاید بریم سر کلاس
.
.
.
.
.
₩جناب مین این نامرو یه ناشناس برای شما آورده
□بده ببینم

وقتی نوشته های توی نامرو خوند پوست صورتش و چشماش از عصبانیت سرخ شد
₩هی چی اون تو نوشته ؟! تو حالت خوبه؟
□نه حالم اصلا خوب نیست عوضیاااا از همتووون متنننفففرمم .....

سانگ‌هی همینطور فریاد میزد و همه دور اتاقش جمع شده بودن معاون کیم آرومش کرد و اونو روی صندلی نشوند و اون برگه هارو از دستش گرفت و شروع به خوندن کرد و با تعجب سرشو به سمت سانگ‌هی برگردوند و گفت:
₩این امکان نداره
□تو چی داری میگی؟! چطور امکان نداره اون آزمایشا همه چیو نشون میده
₩باور کردنش سخته
□نه برای من زنگ بزن به اون حرومزاده بگو زود بیاد اینجا
₩اینجا؟!آخه..‌‌
□هرکاری که میگم بکن
₩چشم قربان
.
.
•یونگی چرا گفتی همه اینجا جمع بشیم ؟
_خب...آم ..من جیمین ظهر وقتی از سلف بیرون اومدیم درباره‌ی گرایش جیمین و تهیونگ حرف زدیم و به نظر من هردو گی ان
×یونگییییی
_😉
○تو از کجا میدونی ؟
_خب من احساس کردم ... از اول دبیرستان با اونا دوستم و حالا وقتی تهیونگ خواست در این مورد ازتون سوال بپرسه و جیمین گفت احتمالا گیه من مطمئن شدم
○عالیه

جین به تهیونگ نگاه کرد و چشمکی زد
.ولی به نظرم بهتره این دوتا خودشون اینو بفهمن ○به نظرم امشب بریم بار اونوقت معلوم میشه
×نه آخه چرا؟
‌.چه مشکلی داره؟
×نمیدونم ...خب درواقع مشکلی نداره

صدای گوشی یونگی بحثو قطع کرد
_الو ...سلام آقای کیم
₩......
_الان بیام!؟
₩......
_باشه زود خودمو میرسونم...مطمئنید اتفایی نیفتاده؟!؟
₩.....
_باشه میام فعلا خداحافظ
*چی شده؟
_متاسفم بچه ها شما برید بار من نمیتونم بیام یه کار ضروری دارم
○آدرسو برات میفرستم ما تا نیمه شب اونجاییم اگه کارت زود تموم شد بیا
_باشه حتما فعلا
.
.
.
.
،قربان اومدن بفرستمشون داخل؟
₩بگو بیاد تو
_سلام

یونگی جواب نگرفت پدرش روی صندلی چرخ دار پشت به اون نشسته بود و آقای کیم کنار میز ایستاده بود
_چیزی شده ؟
₩سانگ هی نمیخوای حرف بزنی؟

سانگ هی از روی صندلی بلند شد و برگه هارو از روی میز برداشت و رفت سمت یونگی و برگه هارو به سمتش پرت کرد
_اینا چیه؟
□تو چطوری زندگی میکنی در حالی که اینقدر نمیفهمی که باید اینارو بخونی؟

یونگی روی زمین خم شد و برگه هارو برداشت و شروع به خوندن کرد
(^سلام سانگ هیه عزیزم ؛
مت  همیشه عاشق تو بودم و تا ابد عاشقت میمونم اما باید یه چیزایی بهت بگم حقیقت هایی که تو حقته بدونی...............
.
.

یونگی روی زمین خم شد و برگه هارو برداشت و شروع به خوندن کرد
(^سلام سانگ هیه عزیزم ؛
مت همیشه عاشق تو بودم و تا ابد عاشقت میمونم اما باید یه چیزایی بهت بگم حقیقت هایی که تو حقته بدونی
جواب آزمایشارو میتونی ببینی یونگی بچه‌ی تو نیست این بچه حاصل ارتباط من با یه فرد دیگست که هرگز نمیتونم بهت بگم وتوهم هیچوقت نمیتونی بفهمی اون فرد کیه
میدوارم از فهمیدن این حقیقت خیلی عصبانی میشی اما من زیاده خواه بودم و تمام قلب تورو برای خودم میخواستم و تو هیچوقت حاضر به داشتن رابطه با من نبودی اما من مجبور شدم از اون بچه استفاده کنم ولی متاسفانه این راهکار هم دوام نداشت من فقط فکر کردم شاید بهتر باشه تو هم اینو بدونی .
کسی که همیشه دوستت داره مین جویانگ)

یونگی اشکاش روی گونه هاش می ریخت و برگه‌ی دیگرو برداشت تا بخونه
(جواب دو نمونه خون از مین سانگ هی و مین یونگی متفاوت است)

یونگی سرشو بلند کرد و توی چشمای مردی که حالا میدونست پدرش نیست نگاه کرد نمیدونست حالا باید از مادرش متنفر باشه که از اون استفاده کرده یا ازخودش که ازش تمام زندگیش استفاده شده
_من....
□خفه شو حرومزاده
₩سانگ هی آروم باش
□توی لعنتی زندگی منو نابود کردی تو با اون مادر کثیفت اگه تو نبودی من راحت اونو رها میکردم اما حضور توی عوضی مانعم می شد
_ اما آخه من .....
□گفتم خفه ش از خونه‌ی من گم میشی بیرون تمام کارتای اعتباریتم میزاری اسممو از شناسنامت درمیارم و توام گم میشی هر گوری خواستی میری دیگم طرف من نمیای

یونگی دیگه چیزی نمیگفت و فقط هق هق میگرد
□دیگه هیچوقت نمیای سراغ من حتی اگه جایی بشنوم از من چیزی گفتی مطمئن باش میکشمت مطمئن باش

یونگی کیفشو از توی کولش دراورد و تمام کارتارو روی میز گذاشت و همینطور کلید عمارت
_من میرم از توی خونه وسایلمو ..هق.هق... برمیدارم بعد میرم

Eternal Love (Complete)Where stories live. Discover now