🔞part21🔞

437 51 3
                                    

هوسوک با بیشترین سرعتی که می‌تونست خودشو به خونه رسوند همه جا آشفته بود و فقط صدای گریه خانم گانگ میومد
+ یونگی چی شده ؟
$چند نفر به زور ... هق....  اومدن اونو بیهوش کردن و بردن
هوسوک سریع دوربین‌های مداربسته رو چک کرد و به سختی و با کمک چیزهایی که خانم کانگ دیده بود تونست شماره پلاک ماشینو پیدا کنه
+ الو سلام تان من به کار خیلی مهم دارم .... دوست پسرمو دزدیدن شماره پلاک ماشینو برات می‌فرستم لطفاً زودتر آدرس صاحبشو برام بفرست
$نباید به پلیس خبر بدیم؟
+ نه فعلاً بهتره صبر کنیم
یک ساعت بعد
+چی شد؟ ممنون تان
$پیدا شد؟
+ آره من میرم لطفاً شمام اینجا تنها نمون
هوسوک با سرعت به سمت آدرسی که تان بهش داد رفت.
.
.
یونگی چشم‌هاشو باز کرد سرش درد می‌کرد اطرافو نگاه کرد همه چیز براش غریبه بود دست و پاهاش به صندلی بسته شده بود
( سلام یونگی شی
_ تو کی هستی ؟من کجام!؟
( آروم باش جای بدی نیستی
ادوارد شروع به خندیدن کرد
_ تو چرا می‌خندی؟ من دارم می‌ترسم تو کی هستی!؟
ادوارد از پشت یونگی جلو اومد و روبروی اون وایساد
( فکر می‌کنم منو خوب بشناسی البته اگه هوسوک برات تعریف کرده باشه
_  برای چی منو دزدیدی ؟
(چون ازت خوشم اومد
ادوارد دستشو روی گونه یونگی کشید و یونگی صورتشو عقب برد
( اینقدر از من نفرت نداشته باش
_ برای چی منو دزدیدی لعنتی؟
(گفتم که ازت خوشم اومد  وقتی او لبای کوچولوتو می‌بینم با اون پوسته سفیدت دلم می‌خواد توری به فاکت بدم که بمیری
_ دستت به من بخوره هوسوک می‌کشتت
( اون حتی نمی‌تونه بفهمه کی تو رو دزدیده و تو هم هیچ وقت قرار نیست برگردی پیشش
( منظورت چیه عوضی؟
(بعد یه سکس سخت احتمالاً خودتم نخوای اونو ببینی
ادوارد گگو سمت دهن یونگی برد و توی دهنش بست یونگی دائم تقلا می‌کرد اما انگار هیچ توانی در برابر اون نداشت ادوارد تمام لباس‌های یونگی رو پاره کرد و از تنش درآورد
(انقدر تلاش نکن فقط سعی کن برام خوب ناله کنی تا شاید بهت راحت‌تر بگیرم
صداهای خفه‌ای از لای گگ بیرون میومد و اشک‌های یونگی روی گونه‌هاش می‌چکید ادوارد یونگی رو باز کرد و روی تخت انداخت و دستاشو بالای سرش به تاج تخت بست و پاهاشم باز کرد و به تخت بست
( واو یونگی تو واقعا بدن فوق العاده‌ای داری
ادوارد یه ویبراتور بین پای یونگی گذاشت و روی درجه زیاد گذاشت یونگی سعی می‌کرد تکون بخوره اما خیلی محکم بسته شده بود ادوارد بالای سرش ایستاده بود و با لذت به زجر کشیدن یونگی نگاه می‌کرد روی یونگی خیمه زد و شروع به مارک گذاشتن روی بدنش کرد زبونشو روی بدن یونگی می‌کشید و وقتی به نیپلای یونگی رسید شروع به گاز گرفتنشون کرد  یونگی جیغ می‌زد به حدی که از بین گک هم می‌شد متوجه شد ادوارد وقتی دید پریکام یونگی بیرون ریخته یه رینگ به دیکش بست
(تا وقتی من نخوام نمی‌تونی
بیای ادوارد ویبراتو رو به یونگی فشار می‌داد و تمام صورت یونگی سرخ شده بود و نفس کشیدن براش سخت بود
.
.
هوسوک از ماشین پیاده شد و یه چوب برداشت و داخل اون گاراژ رفت هیچکس نبود و فقط یه نفر مشغول تعمیر موتوری ماشین بود سمتش رفت و با چوب به پشت سرش ضربه زد که مرد روی زمین افتاد و هوسوک یقشو گرفت
+توی عوضی امروز دوست پسر منو دزدیدی کجا بردیش؟ ها! جواب بده؟
~......
هوسوک فریاد می‌زد
+ حرف بزن لعنتی یالا حرف بزن
هوسوک محکم با مشت توی صورتش می‌کوبید که بعد از چندین ضربه نزدیک به بیهوش شدن بود
~ میگم میگم فقط دیگه منو نزن ادوارد جاناوان گفت بدزدمشو براش ببرم
+چی!؟
~ اون گفت باور کن
+ آدرسشو بهم بده
هوسوک با عجله به سمت ماشین رفت و فقط دعا می‌کرد بلایی سر یونگی نیومده باشه هوسوک با سرعت به سمت آدرسی که گرفته بود راه افتاد
.
.
ادوارد دیک یونگی رو وارد دهنش کرده بود و بلوجاب می‌داد یونگی فقط گریه می‌کرد و حتی نمی‌تونست یک اینچ تکون بخوره یونگی خیلی درد داشت اون باید خالی می‌شد اما نمی‌تونست ادوارد گگو از دهن یونگی باز کرد
(خوب باید ناله کنی
یونگی ناله می‌کرد اما دست خودش نبود به قدری درد داشت که نمی‌تونست خودشو کنترل کنه و با صدای بلند ناله می‌کرد دور دهن یونگی از فشار گرد قرمز شده بود
_آههههه .. آییییی
(خوبه همینطوری ادامه بده
ادوارد شروع به بوسیدن یونگی کرد و با نیپلاژ بازی می‌کرد زبونشو کامل وارد دهن یونگی کرده بود ادوارد ویبراتور رو کنار گذاشت و یک دفعه وارد یونگی شد و محکم ضربه می‌زد براش مهم نبود چه بلایی سر یونگی میاره فقط می‌خواست خودش لذت ببره وقتی داخل یونگی اردا شد بیرون اومد خون روی رونای یونگی ریخته بود و از در دیگه حتی صداشم در نمی‌اومد
(مگه بهت نگفتم برام ناله کن !
ادوارد دوباره مشغول مارک کردن یونگی شد و مثل دفعه قبل بدون آماده کردن یونگی واردش شد یونگی از در جیغ بلندی کشید و وقتی ادوارد برای بار دوم ارضا شد یه پلاک روی سوراخ یونگی گذاشت و دوباره ویبراتور رو روشن کرد و بین پاهای یونگی گذاشت و خودش روش افتاد همین که خواست یونگیو ببوسه در با شدت باز شد هوسوک جلو اومد و از پشت ادواردو روی زمین پرت کرد و تا جایی که می‌تونست با مشت به صورتش ضربه زد وقتی که دید ادوارد بیهوش شده از روش بلند شد و اون وقت بود که یونگی رو دید
+یونگیا
وصوک حالا با دقت یونگیو دیده بود ویبراتورو برداشت و وقتی رینگو از دیگ یونگی باز کرد یونگی با شدت خالی شد هوسوک پلاک و آروم از سوراخ یونگی خارج کرد و خون همراه با اون مایع لزج از سوراخ یونگی بیرون ریخت هوسوک دست و پای یونگی رو باز کرد و یه پتو دورش پیچید و همونطور که گریه می‌کرد بدن بی‌جون یونگی و پراید استایل بلند کرد و سمت ماشین دوید
.
.
+خانم گانگ ... خانم گانگ
$وای خدای من!!
+ به دکتر زنگ زدی
$ آره توی راهن
هوسوک یونگیو روی تخت گذاشت یونگی چشماشو باز کرد و هوسوک با چشم‌های گریون به یونگی نگاه کرد و دستشو توی دستش گرفت
+ یونگی ..... هق ....  متاسفم
$دکتر اومد
هوسوک بلند شد و به سمت دکتر که با یه فرد جوون اومده بود دوید و با گریه شروع به توضیح کرد
+ دکتر بهش تجاوز .... هق ....کردن داره خونریزی می‌کنه.... هق .... حالش اصلاً خوب نیست
«بهتره بیرون منتظر باشی نامجون حواست باشه که باید چیکار کنی
•چشم دکتر
دکتر به همراهش وارد اتاق شدند و نامجون با دیدن یونگی تو اون وضعیت تمام بدنش یخ زد
« هی چرا معطلی! زود باش بیا حالش معلومه خیلی بده
.
.
$ ترو خدا آروم باش
+ آخه چرا دکتر نمیاد!؟
هوسوک تند تند راه می‌رفت و آشفته بود
$ لطفاً این آبو بخور
+نمی‌تونم نگرانم
در اتاق باز شد و دکتر بیرون اومد
+ چی شد؟
« خونریزی داشت و مقعدش دچار پارگی شده بود به جز اون مشکل جدی دیگه‌ای نبود تمام بدنش کبود شده که فقط کافیه روی همه زخم‌ها و کبودی‌ها کرم بزنید یه سرم بهش زدم که داروی آرامبخش هم داره از درد بیهوش شده
+ ممنونم .... می‌خوام ببینمش
:«مشکلی نیست
هوسوک وارد اتاق شد و دوباره بغضش ترکید روی تخت کنار یونگی نشست و دستای اونو توی دستش گرفت نامجون از اتاق بیرون اومد و طبق دستور دکتر باید تا فردا اونجا می‌موند
.
.

Eternal Love (Complete)Where stories live. Discover now