قسمت هفتم

353 47 9
                                    

(فلش بک :زمان نا معلوم)
-بیا جدا شیم
+جونگ کوک من نمیخوام ازت جدا شم
-ولی من میخوام ازت خسته شدم میفهمی
+اما کوکی ما به قول داده بودیم که باهم ازدواج کنیم
-احمق نباش ما بچه بودیم از سر معصومیت و تنهایی ی قول مسخره به هم دادیم
+نه نه حتی خانواده هامون هم با ما موافقن که وقتی بزرگ شدیم میتونیم ازدواج کنیم
-چرت نگو دختر خودت بهتر میدونی مامانم هیچ از تو خوشش نمیاد بعد تو رو به عنوان عروسش قبول کنه
+کوکی
-منو کوکی صدا نکن و توهم نزن تو هیچوقت نمیتونی عروس خانواده جئون بشی چون لیاقتشو نداری
+جئون جونگ کوک تو مال منی و من اینو بهت ثابت میکنم که لیاقتشو دارم
(پایان فلش بک)
(جونگ کوک)
از یاداوری گذشته اهی کشیدم خیلی احمق بودم که فکر میکردم دختر ساده ایه این همه سال از کره رفته بود که ثابت کنه میتونه عروس بشه دختره احمق.
„اقای جئون؟„
-بله یونگ
„ما فهمیدیم که چند روز قبل از ورودشون به کره پیامی با محتوایه عکسی از شما و خانم کیم براشون ارسال شده و فرستنده از کره بوده„ از اعصبانیت مشتمو به دیوار کوبیدم :لعنتی اون فردو پیدا کنید و یونگا از امروز کسی رو بزار که مراقب جنی باشه اون دختر نباید هیچ جوری جنی رو ببینه اگه اتفاقی همو ببینند کشتمتون حالا هم برو.
„چشم رئیس با اجازتون„
مشتی که به دیوار زده بودمشو باز کردم:نمیزارم کسی جنی رو ازم بگیره.
دلم میخواست زنگ بزنم بهش ولی اگه صدامو میشنید میفهمید اعصبانی ام.
منشی رو صدا کردم :قرص سردرد با لیوان آب بیار
بعد از خوردن قرص چشمام رو بستم تا سردردم بهتر بشه.
(فلش بک :دوسال پیش)
+جونگ کوک
-بله
جنی در حالی که به ستاره های توی اسمون نگاه می کرد گفت:به نظرت رابطه ما تا کی ادامه پیدا میکنه؟
نگاهی بهش کردم:تا هروقت که بخوای
+چرا تا هروقت که من بخوام؟
-چون من هیچوقت تو رو ول نمیکنم مگر اینکه خودت منو نخوای
(پایان فلش بک)
___________________
(جنی)
نگاهی به ساعت انداختم جونگ کوک تا الان باید رفته باشه خونه گوشیمو برداشتم هیچ پیامی نداشتم چیزی شده؟
از سر مبل بلند شدم:من خسته ام میرم بخوام
داشتم میرفتم که مامانم صدام کرد:جنی چیزی شده؟
لبخندی زدم :نه نگران نباش فقط خسته ام پرونده های زیادی بررسی کردم
*باشه عزیزم خوب بخوابی
در اتاق مهمان رو باز کردم جینا راحت خوابش برده بود در رو اروم بستمو سمت اتاقم رفتم.
[1ساعت بعد]
+ایشش نمیتونم بخوابم
چراغ خوابمو روشن کردم و
گوشیمو نگاه کردم هنوزم هیچ خبری نبود از جونگ کوک ساعت از دوازده گذشته دکمه تماس رو لمس کردم:مشترک مورد نظر خاموش می باشید لطفا...
گوشیو قطع کردمو سریع بلند شدم ی هودی با شلوار ورزشی پوشیدم و از خونه بیرون زدم. سر کوچه وایسادم الان که اتوبوسی نیست پس با چی برم پیاده هم خیلی طول میکشه تو فکر بودم که موتوری جلوم وایساد:این وقت شب ی دختر بیرون چی میخواد؟
نگاهی بهش کردم:سرت به کار خودت باشه
خنده ای کرد:سوار شو میرسونمت معلومه نگرانی
+به تو چه .چرا میخوای کمکم میکنی؟
-تو فکر کن ی ادم دلسوز و مهربونم سوار میشی یا نه؟
مجبور بودم سوار بشم نه تاکسی هست نه اتوبوسی:باشه
سوار موتور که شدم ادرس خونه جونگ کوک دادم شاید فکر کنید دیونم که این وقت شب سوار موتور کسی شدم که نمیشناسمش ولی من دفاع شخصی بلدم از چی باید بترسم.
پیاده که شدم تشکری کردمو سمت در ورودی رفتم که دستم کشیده شد پسره موتوریه بود باز چشه
-اسمت؟
+هاا؟!! اسمم! کیم جنی
-منم جانگ هوسوکم
+ممنون از کمک خدافط
و سریع ازش فاصله گرفتم وارد ساختمون که شدم نگهبان با شناختنم تعظیمی کرد:خوش امدید
+ممنون جونگ کوک کی امده؟
-اقای جئون چند ساعتی میشه امدن
+باشه ممنون خسته نباشید
اسانسور که به طبقه جونگ کوک رسید پیاده شدم و رمز در رو زدم.
پشت سرم در رو بستم و جونگ کوک رو صدا زدم:کوک... جئون
سمت در اتاق خواب رفتم و بازش کرد خواب بود یعنی الکی نگران بودم
با دیدن اینکه عرق کرده اخمی کردم هوای خونه انقدر گرم نبود.
دستمو روی پیشونیش گذاشتم از داغی زیادش دستمو کشیدم تکونش دادم تا بیدار بشه :کوک... کوک بیدار شو تب کردی
فقط جوابم ناله های ریزش بود گوشیمو برداشتم و به اقای هان زنگ زدم:بله خانم کیم مشکلی پیش امده؟
+اقای هان ببخشید انقدر دیر وقت زنگ میزنم جونگ کوک تب داره خیلی هم بالاس
با عجله جواب داد:خانم کیم شما پارچه خنک بزارید روی پیشونیش، گردنش و سینه اش تا من برسم
گوشی رو که قطع کردم کاری که بهم گفته بود رو انجام دادم ولی هنوز نگران بودم.
-------------------------------------------------------------
کنار تختش نشستم به سِرُمی که به دست وصل بود نگاهی کردم (فشار عصبی)
اقای هان وارد اتاق شد :خانم کیم من تا خونه میرسونمتون
+نمیخواد میمونم پیشش
-اما دکتر گفتن به خاطر ارام بخش طول میکشه تا بیدار بشن
+ اقای هان،جونگ کوک این روزا مشکلی تو شرکت داره؟

-...
اهی کشیدم:پس داره... میتونی بری
انگار تسلیم شده بود:پس با اجازتون
موهاشو از جلوی صورتش کنار زدم تبش امده بود پایین ولی هنوز بدنش داغ بود.
(جونگ کوک)
با سردرد شدیدی چشام رو باز کردم خواستم بلد شدم که دستم سوز زد نگاهی بهش کردم سِرُم!!! حالا که دقت میکردم اینجا که بیمارستانه به اطرافم نگاه کردم که دیدم جنی کنار تختم خوابش برده دستمو از بین دستاش بیرون اوردم که بیدار شد:کوک خوبی؟
با کمکش بلند شدم:خوبم ولی من چرا اینجام
دست به سینه نگاهم کرد:تب کرده بودی
دستشو گرفتمو کشوندم سمت خودم داشتم فکر میکردم کدوم ادم احمقی تو تابستون سرما میخوره.
+سرما نخوردی تبت برای فشار عصبی زیاده کوک توی شرکت اتفاقی افتاده؟
چی بهش میگفتم یکی امده و میخواد منو تو رو از هم جدا کنه یا بگم دوست دختر قبلیم امده و میخواد باهام ازدواج کنه نمیخوام بیشتر نگرانش کنم پس مجبورم دروغ بگم:اتفاقی که نیوفتاده فقط سرم شلوغه کارمندا رو اعصابن
با شَک نگاهم میکرد:باشه
لبخندی زدم :ولی ساعت چنده؟
+چهار صبح
زیر چشاش سیاه شده بود معلومه خسته اس دستش که تو دستم بود رو کشیدم باعث شد بی افته روم
+جونگ کوک چی کار میکنی؟
دستمو زیر چشماش کشیدم:خیلی خسته ای بخواب بیدارت می کنم با بسته شدن چشماش محکم بغلش کردم.
(تهیونگ)
با تماس منشی هان که گفت جونگ کوک بیمارستان سریع از خونه بیرون زدم وارد بیمارستان شدم از پذیرش شماره اتاق رو گرفتم در رو باز کردم میخواستم داد بزنم که دیدم دوتا دیونه تو بغل هم خوابن لبخندی به صحنه رو به روم زدم ساعت هفت بود اروم جنی رو تکون دادم
چشماشو باز کرد:ته اینجا چه میکنی؟
-منشی هان زنگ زد بهم جنی ساعت هفته پاشو ی ساعت وقت داری بری خونه اماده بشی
سریع بلند شد بدون اینکه جونگ کوک رو بیدار کنه از اتاق بیرون رفتیم.
-با چی میری؟
+تاکسی میرم خونه لباس عوض کنم
-اها جینا چطوره؟
+خوبه وقتی رسید خونه همه چی رو تعریف کرد بعد گرفت راحت خوابید ولی تو خجالت نمیکشی نمیخوای بری ببینیش بعد از چند سال امده کره
-امروز میبینمش بهش بگو
+امروز...شت
-ها چیزی شده؟
+نه یادم امد که امروز دورهمی بچه های دبیرستانه جینا میخواد بره
-اها باشه پس وقتی تموم شد زنگ بزن بهم بیام دنبالتون
+باشه جونگ کوک بیدار شد خبرم کن
سری به منظور باشه تکون دادم و به اتاق برگشتم.
انچه در قسمت بعد میخوانید:
+تو... تو اینجا چیکار میکنی؟
پوزخندی زد:اوه فکر نمیکردم منو واقعا یادت رفته باشه گقتم شاید چون نگرانی نمیشناسیم
+جینا این پسره اینجا چی میخواد؟
~واقعا یادت رفته اونو پسر شر دبیرستان که همه ازش میترسیدن و البته کسی بود که از تو خوشش می امد.

___________________________________________
سلام
یک سوال خوشتون میاد اخر هر پارت اسپویل از قسمت بعدی بزارم؟ 💜

TRY|JENKOOK(COMPLETED) Where stories live. Discover now