(جنی)
وارد اتاق شدم و در رو پشت سرم بستم :اه خسته شدم
بالاخره مهمونا بعد از چند ساعت تصمیم گرفتند برن.
گوشیمو برداشتم اوپسس خاموشه شارژش حتما تموم شده تو شارژ گذاشتمش و تا وقتی که شارژ بشه رفتم دوش بگیرم.
بعد از دوش اب گرم خستگیم یکم کم شد گوشیمو روشن کردم تا الان باید شارژ شده باشه
وقتی روشن شد ی عالمه پیام واسش امد:چه خبره فقط چند ساعت نبودم 97تا تماس بی پاسخ از کوکی 70تا پیام از کوکی بقیه هم که مال موکلم و رئیسمه.
پیامای کوک رو باز کردم اخرین پیاماش رو خوندم
-یاا کیم جنی کجایی
-چراا گوشیت خاموشه
-کیم جنی پیاما رو دیدی زنگ بزن
-بهت گفته بودم جواب ندادن تماس هام خط قرمز منه
اوه شتت بدبخت شدم روی علامت تماس زدم و منتظر موندم که برداره.
(جونگ کوک)
از وقتی که جنی رو رسوندم خونه جواب گوشیشو نداده نکنه اتفاقی واسش افتاده اخه چه اتفاقی وقتی مهمون داشتن پس بیرون نرفته
پس چرا جواب این گوشیه لعنتی رو نمیده.
امدم دوباره زنگ بزنم که خودش زنگ زد سعی کردم اروم باشم تماسو وصل کردم و حرفی نزدم:
+الو جونگ کوک
-....
+کوکی ببخشید واقعا گوشیم شارژش تموم شده بود و خاموش شده بود
اعصبانیتم داشت فوران میکرد همین جواب ساعت ها نگرانی من همینه شارژ تموم کرده
-قبلش چی؟
+چی؟
-قبل از اینکه تموم بشه هم زنگ زده بودم اون موقع چرا جواب ندادی جنی میدونی چقدر نگرانت شدم داشتم قشنگ میمیریم از نگرانی جواب گوشیتو نمیدادی بعدش هم که زد خاموشه اصلا میفهمی این چند ساعت به من چی گذشت جنی نه معلومه نمیدونی چون معلوم نیست داشتی چیکار میکردی این چند ساعت بعد اخرش جواب نگرانی منو با شارژش تموم شد میدی خدافظ
خواستم که قطع کنم که جنی حرف زد
+واقعا ببخشید کوک مهمون داشتیم تا الان داشتم فقط کار میکردم برای همین اصلا نشنیدم که زنگ زدی میدونم گفتی گوشیتو همیشه پیش خودت نگه دار ولی عادت به این کار ندارم و تو نمیتونی مجبورم کنی
پوزخندی زدم وکلید ماشینو برداشتم :تا 10دقیقه دیگه دم خونتونم امشب پیش من میمونی
و بدون اینکه منتظر جواب بمونم قطع کردم و از خونه بیرون رفتم.
(جنی)
-تا 10دقیقه دیگه دم خونتونم امشب پیش من میمونی.
و قطع کرد
با اخم گوشیو پرت کردم رو تخت واقعا بدم میومد کسی بهم دستور بده و جونگ کوک از این باخبره و باز هم به من دستور میده عوضی
از تو کمد ی لباس راحت برداشتم تا بپوشم و ی لباس برای دادگاه فردا برداشتم.
لوازم ارایشم جمع کردمو توی کیفم گذاشتم .
تا امدم گوشیو بردارم روشن شد پیام از کوک بود:بیا بیرون
خاموشش کردم و توی کیفم گذاشتم
از در اتاقم بیرون رفتم
در اتاق مامان و بابا رو باز کردم :من امشب میرم پیش جونگ کوک شب بخیر و درو بستم چون حوصله حرفای مامانم رو نداشتم
سریع کفشامو پوشیدم از در خونه بیرون رفتم
جونگ کوک به ماشین تکیه داده بود و اخماش تو هم بود بدون حرفی جلوش وایسادم نگاهی بهم کرد:سوار شو
و سوار ماشین شد. اهی کشیدم و سمت در ماشین رفتم و سوار شدم و کمربندمو بستم.
کوک ماشینو روشن کردو سمت خونه اش حرکت کرد
اینکه جونگ کوک اروم بود خیلی عجیب بود ولی من واقعا اشتباه نکرده بودم خودش میدونست که مهمون داریم و سرم شلوغ میشه و نمیتونم جواب تماس هاشو بدم.
نگاهمو بهش دادم دست تتو شدش رو فرمون بود و اخم جذابی روی ابروهاش بود دست ازادشو توی شلوارش کردو جعبه سیگار رو برداشت و یک نخ از توش برداشت و روشنش کرد
با اخم نگاهمو به بیرون دادم.
کم کم بوش داشت رو اعصابم میرفت نگاهش کردم دومین سیگارو داشت روشن میکرد که قبل از اینکه به لباش برسه گرفتمشو از پنجره پرتش کردم بیرون.
با همون اخمش برگشت سمتم:چه غلطی میکنی؟
منم با اخم نگاهش کردم:همین غلطی که میبینی بهت گفته بودم سیگار نکش واسه ریه هات بده میخوای سرطان ریه بگیری
پوزخندی زد:اره شاید مردم راحت شدم
+جونگ کوک میشه بحرف بزنی به جای کنایه زدن
-...
+کوک با سکوت کردن هیچی درست نمیشه
سرعت ماشینو زیاد کردو بدون اینکه نگاهم کنه گفت:خسته ام نونا خسته ام از اینکه خودمو کنترل کنم هیچی نگم بهت چهار ساله دارم جون میکنم که رابطمون مشکلی نداشته باشه ولی دیگه نمیتونم هر کاری میکنی هیچی نگم مگه من دوست پسرت نیستم یعنی حق ندارم نگرانت بشم وقتی بیشتر از نصف روز رو گوشیتو برنمیدارم حق ندارم بهت بگم این کار رو انجام بده چرا چون از اینکه کسی بهت دستور بده خوشت نمیاد خسته ام از این رابطه خسته ام به خدا
ماشینو یه جا نگه داشت و از ماشین پیاده شد دوباره داشت سیگار میکشید
بعض ام رو قورت دادمو از ماشین پیاده شدم
سمتش رفتم شونه هاش افتاده شده بود این جونگ کوک اون فرد چهار سال پیش نیست که تو دانشگاه همه دخترا اونو میخواستن ولی اون منو میخواست میدونم اشتباه کردم و باعث خسته شدن جونگ کوک شدم. از پشت بغلش کردم با بغض گفتم :میدونم جونگ کوک گند زدم میدونم ،همش سعی میکردم که واست عالی باشم ولی انگار نتایجش برعکس بوده من همون اول بهت گفتم کوک من از اون استایل دخترای کیوت و حرف گوش کن نیستم و واقعا ببخشید به خاطرش جونگ کوک که واست مناسب نیستم ولی میشه ترکم نکنی؟
با شک سمتم برگشت دستاشو دو طرف صورتم گذاشت:نونا دیوونه شدی تو عالی کی گفته مناسب من نیستی با همین اخلاق های متفاوته که عاشقتم درسته خسته ام از این رابطه ولی فاک گریه نکن من هیچوقت قرار نیست ولت نکنم تا وقتی که خودت بخوای
اشکام از چشام سرازیر میشد:ببخشید
اشکامو پاک کردو بغلم کرد:متاسف نباش و خواهشا گریه نکن قلبم درد میگیره
سرمو تو گردنش قایم کردم گفته بودم عاشق عطر تلخ وسردشم و بدون این عطر نمیتونم زندگی کنم ولی میترسم از وقتی که جونگ کوک بخواد رابطمون رو جدی تر کنه
دم گوشم گفت:بریم خونه؟
سرمو از تو گردنش برداشتم و اشکای به جا موندم رو پاک کردم:بریم
(جونگ کوک)
وقتی رسیدیم خونه جنی خوابش برده بود لبخندی به چهره معصومش تو خواب کردم از ماشین پیاده شدم و در سمت نونا رو باز کردم بغلش کردم در خونه رو باز کردم سمت اتاقم رفتم روی تختم گذاشتم و کفشاش رو در اوردم و کنارش دراز کشیدم سمتم برگشت و سرشو رو قفسه سینه ام گذاشت.
دستمو روی کمرش گذاشتم و موهاشو بو کردم مثل یک سال پیش هنوز از شامپو توت فرنگی استفاده میکرد چه قدر خوبه که این بو تغییر نکرده. حاضرم به خاطرش تغییر کنم تا همیشه کنارم داشته باشمش
پیشونیشو بوسیدم :عاشقتم لطفا دیگه اینجوری نگرانم نکن
+باشه
با صدای خواب الودی جوابم رو داد و دوباره خوابش برد.
لبخندی زدم و چشامو بستم و به سرزمین خواب رفتم.(ماشین جونگ کوک)
(اتاق جونگ کوک)
ČTEŠ
TRY|JENKOOK(COMPLETED)
Romanceهاییی این اولین فیک منه اگه خیلی خوب نیست ببخشید مهم:این فقط ی فیکه و همش از ساخته ذهن منه پس لطفا توهین نکنید من هم جنی رو دوست دارم هم جونگ کوک ژانر:romance _drama_angst_slice of life کاپل:jenkook Start:2021/03/30 End:2021/05/23