𝑷𝒂𝒓𝒕9

1K 75 0
                                    

صبح روز بعد(سئول عمارت مین):

امروز برخلاف همیشه زود بیدار شده بود تا بتونه خونه جیمین رو پیدا کنه
از اتاقش بیرون اومد و به طبقه پایین عمارت رفت از عمارت رفت بیرون
×بکهیون
بکهیون:بله قربان
×میخوام برام ی کاری انجام بدی امروز باهام تا دبیرستان.....میای بهت یه نفرو نشون میدم میخوام برام هرجا میره دنبالش بری تا شب بعدشم میای عمارت و هرجا رفت آدرسشو بهم میدی
فردا هم باهم صبح اول وقت به آدرس خونش میریم باشه؟!
بکهیون:بله قربان
×خوبه
بکهیون:فقط یه چیزی
×بگو
بکهیون:لان میریم؟
×آره دیگه بریم
بکهیون:ببخشید قربان اینطوری میخواین بیاین؟!
نگاهی به سر و وضع خودش انداخت و وقتی دید لباساش اصلا مناسب بیرون رفتن نیست به بکهیون گفت که تو ماشین منتظر باشه تا برمیگرده

به اتاقش رفت و بعد از تعویض لباس هاش به طبقه پایین رفت و سوار ماشین شد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

بعد از اینکه با بکهیون به دبیرستان رفت و جیمین و بهش نشون داد به عمارت برگشته بود و طبق معمول خواب بود

فرانسه(در راه رفتن به آپارتمان خانوادگی کیم):

تو راه کسی حرفی نزد و بعد از رسیدن به آپارتمان هرکی به اتاقی رفت و وسایلش رو اونجا گذاشت و بعد از حمام تصمیم گرفتن بخوابن

از زبان کوک:

بعد از اومدنمون به آپارتمان به سختی خوابیده بودم نه اینکه خسته نباشم نه خسته بودم خیلیم بودم ولی همیشه اینجوری بودم تو سفر به سختی خوابم میبرد
و حالا هم که خواب بودم با صدای دادی بیدار شدم و به و بیرون اتاق دویدم و با دیدن غریبه ای داخل خونه که اسلحه ای دستشه و به سمت من نشونه گرفته صحنه مرگ پدرومادرم اومد جلوی چشمم و بعد دیگه چیزی جز سیاهی مطلق نبود صداهای اطرافم گنگ و رفته رفته محو شدن

از زبان ته:

بلاخره تونسته بودم بخوابم که با صدای در دوباره بیدار شدم لعنتی زیر لب گفتم و به سمت بیرون اتاق رفتم
بادیدن جین به سمتش رفت و بعداز بغل کردن هم و سلام و احوال پرسی جین گفت که میخواد بره تا دستش و بشوره و به سمت دستشویی رفت و از بخت بد من به سمت دستشویی اتاق کوک رفت و کوک و اونجا دید
بدون اینکه دستشو بشوره از اتاق بیرون اومد
٪ته این کیه تو اتاق؟! بازم برده جنسی گرفتی ؟! مگه من نگفتم دیگه حق نداری برده بگیری؟!چندبار باید بهت بگم؟!حالا دیگه پیشرفت کردی؟!باخودت میاریش سفر کاری؟!
رفته رفته صداش بلند تر شد و من هرلحظه میترسیدم صداش کوک رو بیدار کنه چون میدونستم به سختی خوابیده
+هیونگ آروم باش توضیح میدم
٪چیو میخوای توضیح بدی جناب کیم تهیونگ؟!من بخاطر تو از کسی که دوسش داشتم گذشتم چون تو راضی نبودی ولی تو حتی بخاطر من نمیخوای هوس بازیات و کنار بزاری
منم صدام و بالا بردم همیشه همینطوری بودم اگه کسی صداش و بالا میبرد منم متقابلا صدام و براش بالا میبردم و واسم مهم نبود که اون کیه
+هیونگ گفتم توضیح میدم چرا به حرف من گوش نمیدی؟!چرا مثل پسربچه های هیجده ساله ای که عشقشون بهش خیانت کرده رفتار میکنی؟!من به حرفت گوش دادم و به نظرت احترام گذاشتم این تویی که به نظر من احترام نمیزاری یجوری میگی بخاطرم از عشقت گذشتی انگار من بخاطر تو از بقول خودت هوس بازیام نگذشتم چرا یجوری رفتار میکنی انگار از همون موقع که من گفتم نمیخوام با نامجون قرار بزاری دیگه اینکارو نکردی اولا که اون برده من نیست دوما من وقتی دیدم تو به نظر من احترام نمیزاری دیگه به نظرت احترام نزاشتم و به هوس بازیام رسیدم
باداد گفتم و واسم مهم نیست که کسی از دستم ناراحت میشه یا بخاطر دادهای من از خواب بیدار میشه همیشه منتظر یه همچین روزی بودم تا بتونم حرفایی که تمام مدت میخواستم بگم ولی نمیتونستم و بگم
به خودم اومدم و دیدم جین اسلحه‌شو بیرون آورده و به سمت کوک که تازه از اتاق بیرون اومده بود نشونه گرفت و چندلحظه بعد کوک روی زمین افتاده بود و هزیون میگفت
٪هه غشیم که هست
جین گفت و نیشخندی زد و منم چشام و چرخوندم و به همراه هوسوک که تاالان شاهد بحث منو جین بود به سمت کوک دویدم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

از زبان کوک:

بلاخره چشمام و باز کردم و خودم توی اتاق سفید با دستگاه های پزشکی دیدم اول فکر کردم که فقط دارم توهم میزنم ولی بعد با دیدن سرم توی دستم و حس بوی الکل فهمیدم که توی بیمارستانم سرمو چرخوندم و ته رو دیدم که روی صندلی خواب بود گرندش بد مونده بود و احتمال میدادم بعدا درد بگیره میخواستم بیدارش کنم ولی بخاطر خشکی دهنم نتونستم پس بیخیالش شدم
اول نمیدونستم چرا اینجام ولی وقتی یکم به ذهنم فشار آوردم متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده با یادآوری اینکه لوله تفنگ یه غریبه سمت من بود و هر لحظه ممکن بود اتفاقی که برای پدر مادرم افتاد برای منم بیوفته تا مرز جنون رفتم........

............................

دوسش داشته باشین:)♡
#love and pain

𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒂𝒏𝒅 𝒑𝒂𝒊𝒏Where stories live. Discover now