𝑷𝒂𝒓𝒕13

745 59 0
                                    

_اصن نامجون کیه؟!با هیونگ من چیکار داره؟!
+بعدا بهت میگم کوک الان فقط شیرموزتو بخور بریم عمارت
_باشه ولی بهم بگیا
+باشه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
+جواب منو بده هیونگ چرا چرا وقتی میگم نمیخوام باهاش قرار بزاری بازم قرار میزاری؟!(با داد)
٪منم جواب دادم چون دوسش دارم قرار میزارم تو هم باید حمایتم کنی همون طور ک من از تو و کوک حمایت میکنم(با داد)
+هیونگ من میخوام خاندان کیم ادامه پیدا کنه هزار بار دلیلمو بهت گفتم اینم بار هزارویکم(با داد)
_ته....تهیونگ بس کن بس کن ته با داد هیچی حل نمیشه چرا نمیخوای همه چیو با داد حل کنی زندگی هیونگ به خودش ربط داره ما هم باید حمایتش کنیم درست مثل خودش
کوک همون طور که ته رو به سمت اتاق ته که حالا اتاق مشترکشون شده بود برد
_ته عزیزم آروم باش ببین ما باید از اونا حمایت کنیم
+کوک ما چجوری میخوایم ازشون حمایت کنیم؟!عزیزم ما الان خودمون به حمایت احتیاج داریم بفهم هیچ کس نیست به ما کمک کنه که به خانواده‌ام بگیم که میخوایم با هم ازدواج کنیم
کوک که با حرف ته کمی ناامید شد ادامه داد
_کوک من تعریف خانواده تو رو خیلی شنیده ام مطمئنم که قبول میکنم من هرکاری میکنم که قبول کنن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ته بلاخره با حرفای کوک راضی شد که با جین صحبت کنه و وقتی فهمید جین نمیتونه بچه دار بشه و در هر صورت خاندان کیم ادامه پیدا نمیکنه قبول کرد

پایان فلش بک

نویسنده(بار نامجون)
_سلام هیونگ
&سلام کوکی خوبی؟!
کوک خودشو تو بغل نامجون انداخت و بعد از اوندن بقیه بیرون اومد
_سلام
&سلام ته خوبی؟!
_مرسی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد از اینکه همه اومدن نامجون سفارش گرفت
(بعد از اومدن سفارش)
ته دست کوک رو گرفت و به سمت استیج برد تا باهم برقصن و بعد اونها نامجین و یونمین هم شروع به رقصیدن کردن جیهوپ هم شروع کرد به لاس زدن با دخترا
بعد از اینکه خسته شدن رفتن تا کمی استراحت کنن
+من الان برمیگردم عزیزم،همینجا بمونیا
_باشه،زود بیا
ته رفت و چند لحظه بعد پسری کنار کوک نشست و دستش رو روی پای کوک گذاشت که همون لحظه دستش توسط کوک پس زده شد
پسره:چه وفادار
کوک جوابی نداد
پسره:زبون نداری یا لالی
_زبون دارم ولی نیاز نمیبینم جواب تورو بدم
پسره:اوه
_میشه بری نمیخوام بیشتر از این تحملت کنم
دوباره دستش رو گذاشت روی رون پای کوک و کوک با شتاب بیشتری دستش و کنار زد
_میگم برو نمیفهمی پسره ی پرو و حال بهم زن(با داد)
+کوک عزیزم چیزی شده؟!
_اینو از اینجا ببر ته
.
.
.
.
.
‌.
.
.
.
.
.
.
.
بعد از یه دعوای کوچیک و پرت کردن اون پسره از بار و اخطار نامجون به نگهبانا که دیگه هیچ وقت اونو به بار راه ندن از بقیه عذر خواهی کردن و به عمارت رفتن

___________________________

دوسش داشته باشین♡

557 words🥺💕

𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒂𝒏𝒅 𝒑𝒂𝒊𝒏Where stories live. Discover now