𝑷𝒂𝒓𝒕 𝑶𝒏𝒆

3.1K 314 13
                                    

WRITER:

امروز روزی بود که همه بچه ها برای دیدن خانواده هاشون و جشن گرفتن برمیگشتن به خونه هاشون.

ولی برعکس بقیه جونگکوک به خونه نرفت، چون دوست نداشت پاشو جایی بزاره که عین خدمتکارا ازش استفاده میکنن

تو این چند وقت که به هاگوارتز اومده بود با هم گروهیاش دوست شده بودو خوشحال بود که توی گروه گریفیندوره
و البته دوستای خوبی هم پیدا کرده...
.
.
.
وارد سالن گریفیندور شد. چندتا از دانش اموزا توی سالن بودن که نشون میداد به خونه هاشون نرفتن

بیخیال شونه ای بالا انداخت و سمت اتاق خواب رفتو وارد اتاق شد
اول از همه چشمش به پسر جذاب مدرسه افتاد

چشم غره ای رفتو اروم زمزمه کرد:
-عالیه حالا دیگه اصلا تنها نیستم

کتابش رو از توی کشو برداشت و لبه پنجره روی سنگ پنجره نشست. به *کیم تهیونگ* نگاهی انداخت سرش تو کتابش بود. به شدت ازش بدش میومد چون از نظرش اون یه پسر قلدور بی احساسه.

دفترشو باز کردو شروع کرد به نوشتن تکالیفش...
حدود یه ساعت بعد در اتاق با شدت باز شدو جیمین با ذوق وارد اتاق شد.
جونگکوک با تعجب برگشت سمت در:
-جیمین!! مگه نرفته بودی دیدن خانوادت

جیمین بعد از گذاشتن وسایلش اومد کنار جونگکوک نشست:
-خانوادم نبودن منم از فرصت استفاده کردمو برگشتم پیشت

تو این سه ماهی که جونگکوک به هاگوارتز اومده بود بیشتر از بقیه با جیمین رفیق شده بود

جونگکوک سری تکون داد:
-اها
جیمین سمت تهیونگی برگشت که درحال کتاب خوندن بود:
-احساس میکنم دارم خواب میبینم... جناب کیم تهیونگ درحال درس خوندن هستن؟!

تهیونگ با اخم سرشو بالا اورد:
-احساس میکنم بیش از حد این اتاق بچه فوضول داره
تهیونگ بعد از گفتن حرفش با چشم به جیمینو جونگکوک اشاره کرد.

جیمین با عصبانیت از جاش بلند شد:
-یااا کیم تهیونگ تو یه بار نمیتونی خفه شی؟

تهیونگ خیلی ریلکس به تختش تکیه داد:
-تا مزاحمایی مثل شما دورمه نه!

جونگکوک اخمی کرد:
-تو چرا اصلا گریفیندوری شدی... با این اخلاقت باید جز اسلایترین میبودی

تهیونگ در جواب جونگکوک پوزخندی زدو از جاش بلند شد، بعد از پوشیدن شنلش کتابشو برداشتو از اتاق بیرون رفت

جونگکوک اخمی کرد:
-ازش بدم میاد

جیمین از جاش بلند شد:
-بیخیال.... بیا بریم بیرون ببین داره برف میاد!

جونگکوک از پنجره به بیرون نگاه کردو لبخندی زد:
-بریم...

━━━━━━━━━━━
سلام :)
متاسفانه من شدید با واتپد مشکل دارم
یعنی دشمن خونیمو به واتپد ترجیح میدم😑
و همونطور که میبینید دوتا پارت رو پاک کردم🤦🏻‍♀️
خلاصه دوباره شروع کردم به گذاشتن😐👏

ووت یادتون نره😊💜و خوشحال میشم نظراتتونو بدونم :)

𝑊𝒉𝑜 𝑤𝑎𝑠 𝑡𝒉𝑖𝑛𝑘𝑖𝑛𝑔?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora