LONELINESS is a good FEELING when it is created by our self
But it is the WORST FEELING when it is gifted by others!
تنهایی حس خوبیه وقتی به وسیله خود ما درست میشه...
اما یه حس خیلی بده وقتی به وسیله دیگران به ما هدیه داده میشه!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
- رییس ، توی رِد بار یه مشکل پیش اومده
+چه مشکلی ؟
- دیشب بازم تایلر و افرادش ریختن توی بار
+چی؟ مگه نگفتم حق نداره بیاد بارِ من ؟
-به نظر میاد از اینکه به حرفش گوش نمیدید عصبانیه رییس
+اوه ...پس تایلر میخواد به حرفش گوش بدم ...
-ظاهرا همینطوره
نگاهش رو به ادوارد خدمتکار یا بهتره گفت معاون مورد اعتمادش داد و با چشماش بهش فهموند که باید تنهاش بزاره !
بعد از شنیدن صدای بسته شدن در قهوه آش که همین چند دقیقه پیش براش آورده بودنو برداشت و توی دستش گرفت
با پوزخند روی لبش به دیوار رو به روش خیره شد توی ذهنش نقشه قتل تایلر رو کشید ...
اون به هیچ وجه حاضر نمیشد زیر دست کسی باشه و ازش دستور بگیره !
از سر جاش بلند شد و از اتاق مدیریت بار بیرون زد ...
اینجا بِلَک بار بود ...باری که چهار نفری ادارش میکردن ...
از پله ها پایین اومد و به مردم مستی که تا همین چند لحظه پیش خودشون رو به هم میمالیدن ولی با دیدنش دست از کارای احمقانشون برداشتن خیره شد
به نظرش داشتن یه پارتنر یه شبه زیادی چندش بود ..
خیلیا رو میشناخت که هر شب به اینجا میومدن و هر شب با یا یکی رابطه داشتن
از وسط ادمایی که براش راه رو باز کرده بودن رد شد ...
زمزمه هاشونو میشنید ..حس خوبی داشت که اونا حتی تو عالم مستی هم ازش میترسیدن"اون واقعا جذابه "
"خدای من خیلی ترسناک و خفن به نظر میاد"
"ترسناکه"
"پشمام ..خودشه "
بی توجه بهشون از بار بیرون زد که چند تا بادیگارد پشت سرش به حرکت در اومدن
به طرفشون برگشت و بهشون خیره شد
همشون سرشون رو پایین انداخته بودن جرعت اینکه توی چشاش نگاه کنن نداشتن !
YOU ARE READING
𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒑𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐
Action~از چاله نجاتش دادم ...نمیدونستم دارم هولش میدم توی چاه لبخند تلخی زد و سرش رو پایین انداخت ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ عاشقت بودم....با تمام وجودم! ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ -دوست دارم +من دوست ندارم ...عاشقتم موچ...