**************************************************لطفا با یه آهنگ غمگین این پارت رو بخونید😀 ...
"به درد نخور "
"ای کاش هیچوقت به دنیا نمیومدی "
"چرا نمیمیری؟ "
"تو هیچوقت به هیچ جایی نمیرسی ..همیشه همینقدر ضعیف و بدبخت میمونی ... و من از آدمای ضعیف متنفرم .. البته که از توهم متنفرم دختره ی مزاحم "
"ببینش ، برای آخرین بار ببینش
دیگه کسی نیست که ازت دفاع کنه و مراقبت باشه
حالا دیگه فرقی با خدمتکارای اینجا نداری
میدونی که اگه کارات رو درست انجام ندی تنبیه میشی ؟
هر چقدر تحقیر میشی حقته
من جات بودم خودکشی میکردم "جمله های بی رحمانه ای که توی اولین دهه زندگیش شنیده بود توی مغزش پلی میشدن و تمام اون صحنه ها مثل یه فیلم از جلوی چشم هاش رد میشد ...
جامش رو برداشت و پرش کرد ...
این چندمین شاتش بود ؟
حسابش از دستش در رفته بود..
محتویات جامش رو سر کشید و باز به گذشته سفر کرد ..."Flash back"
در حال تمیز کردن اتاق نامادریش بود و هر از گاهی یه نگاه کوچیک به وسایل گرون قیمتش مینداخت ..
مادرش هیچوقت همچین اتاقی نداشت ...
همینطور که به اطراف نگاه میکرد چشمش به گوی شیشه ای که روی میز بود افتاد ...
چشم هاش برق زد و به طرف میز رفت ..
اگه فقط نگاهش میکرد اشکالی که نداشت ..داشت ؟
وقتی بهش رسید با ذوق برش داشت و تکونش داد که باعث شد دونه های برف پخش بخشن ...
با خوشحالی به آهنگی که از گوی پخش میشد گوش میداد و به دخترِ توی گوی که صورت خندون و شادی داشت زل زده بود ...
صدای در باعث شد به خودش بیاد و سرش رو برگردونه ...
اما با دیدن نامادریش که توی چهارچوب در ایستاده بود و با اخم بهش زل زده بود دستپاچه شد و گوی شیشه ای از دستش افتاد و به هزار تیکه تبدیل شد ...
با ترس و لرز سرش رو بالا آورد و به نامادریش زل زد ..
لعنتی به سر به هوا بودنش فرستاد و سعی کرد معذرت خواهی کنه تا شاید به پدرش چیزی نگه ..
+من ...من واقعا متاسفم خانم ...لطفا منو ببخشید دیگه تکرار نمیشه
سوجین اما بی رحم تر و سنگدل تر از این حرف ها بود که به عذر خواهی های دختر ۸ ساله ی رو به روش گوش کنه ...
YOU ARE READING
𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒑𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐
Action~از چاله نجاتش دادم ...نمیدونستم دارم هولش میدم توی چاه لبخند تلخی زد و سرش رو پایین انداخت ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ عاشقت بودم....با تمام وجودم! ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ -دوست دارم +من دوست ندارم ...عاشقتم موچ...