.4.

349 53 18
                                    

‏...PʀᴏᴠE TʜᴇM WʀᴏɴG

بـهشـون ثـابـت کـن
کـه اشـتبـاه می‌کـنـن...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

( = : جیمین
# : یونگی
+ : لیسا
~ : هوسوک
- : کوک)

با چشم به ادوارد فهموند که بار رو‌ خالی کنه ...
بار خالی شده بود ...
‌و همه جا ساکت بود ...

+از حد خودت گذشتی تایلر

با اون لبخند رو مخش بهم نزدیک شد

+از جونت سیر شدی ؟ هوم ؟
جواب نداد و دوباره به سمتم قدم برداشت ...
حالا فقط چند سانت فاصله داشتیم ...
دست هاش رو بالا آورد و گذاشت روی شونه هام ...

[بس کن کویین ...تا کی میخوای تظاهر کنی که پاکی و تا حالا زیر کسی نبودی ...
پوزخندی زد و ادامه داد...
ینی میخوای بگی حتی تا حالا یه کیس با اون نرفتی ؟ یا اون یکی ؟ ]
با دستش به جونگ کوک و یونگی اشاره کرد
دیگه واقعا نمیتونستم خودمو کنترل کنم

#درسته که رییسمونی ولی دیگه واقعا داری زیاده روی میکنی تایلر

[اوه مین یونگی ...بهم بگو تا حالا چند بار بردیش وی ای پیه همین بار ؟ شرط میبندم...
نذاشتم حرفشو ادامه بده...
با ضرب دستای کثیفش رو از روی شونه هام پایین انداختم
برخورد دستم به صورت کثیفش باعث شد سرش به طرف دیگه ای پرت شه...
دستش رو روی محل ضربه گذاشت و بهم نگاه کرد ...لبش پاره شده بود ... خواست مثل همیشه پوزخند بزنه که سوزش لبش اجازه نداد عصبی شد و دستش رو به قصد خفه کردنم بالا آورد که جا خالی دادم ...

...
*نیم ساعت بعد
اونقدر کتک خورده بود که حتی توان حرف زدن نداشت ...
هیچکس ...هیچکس نمیتونست حریف کویین سایکو شه ....
الکی نبود که همه میگفتن اون خطرناک ترین دختر کشوره!
نگاهی به تایلر کرد که از درد به خودش میپیچید ... خم شد توی صورتش و با تاسف براش سر تکون داد
+هی تایلر تو که میدونی نمیتونی حریف من شی پس چرا هی هر دفعه سر به سرم میزاری ؟...

[خفه..شو...احمق ...دارم برات ...میدونم چیکار *سرفه.. کنم باهات !

دوباره لگدی بهش زد و به پسرا که بهش زل زده بودن و از اونموقع تمام حرکاتش رو زیر نظر داشتن زل زد

+ همایش خوبی بود ..مگه نه؟

هوسوک دستمالش رو برداشت و پشت چشمش کشید و‌مثلا اشکش رو پاک کرد ..
~ دخترم چقدر بزرگ شده

#یاا هوسوکا اون از اولشم بچه من بود

~نخیرم ... خودم بزرگش کردم

𝑸𝒖𝒆𝒆𝒏 𝒑𝒔𝒚𝒄𝒉𝒐Where stories live. Discover now