حقیقت؟!

477 108 29
                                    

معمولا باید فقط ده دقیقه طول میکشید، اما الان در نهایت تلف کردن یک ساعت لعنتی و امتحان چند تا پیرهن مختلف، به این نتیجه رسیده بود که اصلا سفید از همه رنگ ها بهتره و دردسر کمتری هم داره. برای بار nام به آینه نگاه کرد و وقتی مطمئن شد همه چیز خوبه بالاخره تونست از اون آپارتمان کوچیک دل بکنه و به سمت آدرسی که تهیونگ براش فرستاده بود راهی بشه. آدرس متعلق به یک منطقه متوسط اما آروم از شهر بود که با خونه ی جین فاصله ی زیادی نداشت، پس تصمیم گرفت پیاده بره تا قبل از رسیدن بتونه کمی قدم بزنه و فکرش رو جمع و جور کنه.
به نظرش تهیونگ راست میگفت. اون یه استریت بود، اما حالا با بوسیدن یه پسر به راحتی تحریک شده بود. با به یاد اوردن اون روز کم کم داشت گوشاش قرمز میشد که به خودش اومد و ایستاد، سیلی محکمی به صورتش زد و بعد که مطمئن شد فکراش مرتب شدند دوباره به راهش ادامه داد. تو این اوضاع مگه چقدر اهمیت داشت که چند جفت چشم به دیوونه ی وسط پیاده رو نگاه میکنند؟
    بعد از نیم ساعتی پیاده روی حالا درست مقابل در کوتاه قرمزی ایستاده بود و به خونه ویلایی سفید پشتش نگاه میکرد. حیاط بزرگی داشت و جین کم کم داشت شک میکرد که اون واقعا یه نقاش با بورسیه موسسه لی یا نه؟!
     بعد از کمی این پا و اون پا کردن بالاخره زنگ در رو فشار داد. در بدون هیچ حرفی باز شد و وارد خونه شد. بعد گذشتن از حیاط، نزدیک در اصلی بود که متوجه شد بازه اما کسی پشتش نبود پس کمی لای در و باز کرد و به آرومی وارد خونه شد. بعد از رد شدن از قسمت ورودی با یک نشیمن نسبتا بزرگ و پر نور روبرو شد که پنجره ای بزرگ رو به حیاط داشت و تابلوی بزرگی از یک قاصدک روی یکی از دیوار ها قرار گرفته بود. کف نشیمن با پله ای جدا شده بود و میتونست آشپزخونه و نزدیک اون میز غذا خوری و البته، تهیونگ رو ببینه.
   صدای قلبش رو نمیشنید. این روزا چقدر ضربان قلبش بی اهمیت به نظر میرسید. تهیونگ پیرهن مردونه زرشکی به تن داشت که با باز گذاشتن دو دکمه اولش با دست و دل بازی پوست سفیدش رو به نمایش میزاشت و همراه شلوار مشکی ترکیبی فوق العاده شده بود. چشم هاش طوری میخ اون بدن شده بودند که حتی متوجه نشد تهیونگ با نیشخندی همراه با دو بطری شراب داره به سمتش میاد.
_...سوکجین؟
تازه متوجه تهیونگ شد و نگاهی سوالی بهش انداخت.
_ ازت پرسیدم" بوردو" رو ترجیح میدی یا " توسکان"؟
بعد دو تا بطری شراب رو جلو چشمای جین گرفت.
_ن...نمیدونم، من برام فرقی نمیکنه.
_من که الکل نمیخورم، اما فکر کنم بوردو مناسب باشه.
    تهیونگ کمی سر جاش ایستاد و بعد با یک نیشخند به جین گفت:
_اگر انقدر از پیرهن زرشکی خوشت میاد پس بهتره یکی واسه خودت بگیری.
    برگشت و به سمت میز رفت تا بطری رو روی اون قرار بده و جین به این فکر کرد:" زرشکی توی تن تو".
    موقع شام صدای چاقو چنگال سکوت فضا رو میشکست و جین از رفتار های تهیونگ متعجب بود. اون طوری سرگرم تکه کردن مرغ و خوردن پاستا شده بود که جین دلش میخواست یک تابلو بالای سرش نگه داره که روش نوشته شده" کیم تهیونگ، من اینجام. نگام کن لعنتی!" اما بی فایده بود. تهیونگ قصد نداشت دست از متعجب کردنش برداره. دستش رو به سمت گیلاسش برد و یک نفس سر کشیدش و باز دوباره فکر کرد" کاش به جای این شراب قرمز چیزی بود که بشه باهاش مست کرد".
این بار تهیونگ سرش رو بالا اورد و پرسید:
_بازم میخوای؟
و به گیلاسش اشاره کرد. جین تصمیم گرفت دلش و به دریا بزنه.
_میگم... احیانا... سوجو داری؟
    تهیونگ کمی شگفت زده شد.
_سوجو که نه اما اگر یک چیز قوی میخوای فکر کنم یه بطری اسکاچ داشته باشم.
_خوبه.
    کمی بعد یه بطری ویسکی اسکاچ، یه لیوان راک و چند قالب یخ مقابلش بود. تهیونگ با آرامش چند قالب یخ توی لیوان انداخت و بعد از اضافه کردن ویسکی اون رو مقابل جین ‌گذاشت و دوباره سرجاش، روبه روی جین نشست.
    سوکجین کمی از محتویات لیوان رو مزه کرد، درصد الکل بالایی داشت و با همون مقدار هم جین احساس گرمای مطلوبی کرد. خوردن غذا دوباره در آرامش ادامه پیدا کرد و جین هم تصمیم گرفت بی توجه به تهیونگ چند شات دیگه خودش رو مهمون اون اسکاچ دوست داشتنی بکنه. اصلا اگر میتونست دلش میخواست همین جا مست کنه و بعد هم به ریش نداشته تهیونگ بخنده:
_جین کافیه!
    تهیونگ در حالی گفت که جین تلاش میکرد شات هفتم رو پر کنه. جین بی توجه به تهیونگ شات رو پر کرد و به لبش نزدیک کرد اما هنوز لبش با اون کریستال برخورد نکره بود که لیوان از دستش ناپدید شد. سرش رو بالا اورد و با چهره ی پر از اخم تهیونگ روبرو شد.
_صدای من و میشنوی؟
_مگه من و میبینی؟
    الکل کار خودش رو کرده بود. جین حالا با بی پروایی به چشم های تهیونگ خیره شده بود. تهیونگ لیوان رو روی میز گذاشت و کلافه نفسش رو بیرون داد. برگشت و خواست بره که صدای جین مانعش شد:
_واستا!.
    جمله ای دستوری که باعث میشد جریان خون توی رگ های تهیونگ متوقف بشه.
_برگرد.
    حالا تهیونگ میتونست هجوم خون رو به صورتش احساس کنه.
_حق با تو بود. من کسیم که از صد متری هم میشه به استریت بودنش پی برد. به خاطر آغوش یک پسر تصمیم میگیرم کمی جلوش تیپ بزنم ولی، اون یک هفته تمام منو آدمم حساب نمیکنه. وقتی تصمیم میگیرم بیخیال بشم، دوباره من و یادش میاد و منو به خاطر یه بوسه به خونش دعوت میکنه در حالی که جوری مشغول کوفت کردن اون مرغای لعنتی میشه که انگار اصلا من وجود ندارم... لعنتی دِ آخه تو چه مرگته؟!
    فریاد جین تونسته بود ضربان قلب تهیونگ رو به بازی بگیره، اون کلمات و اون خشم...
    جین از جاش بلند شد اما به خاطر الکل کمی سرش گیج رفت که با گرفتن میز سعی کرد تعادلش رو بدست بیاره، کمی که ایستاد سر گیجش بهتر شد و تصمیم گرفت حرکت کنه. میخواست هرچه زودتر از اون جهنم بیرون بزنه. چند قدم بیشتر برنداشته بود که دستش از پشت سر کشیده شد، بدون تعادلی چرخید و چند لحظه بعد دو دست چرمی صورتش رو قاب گرفته بودند و لبهاش با برخوردی نرم به بازی گرفته شد. نفسش قطع شد اما گیجیش صدم ثانیه ای طول نکشید و به سرعت بدن مقابلش رو چنگ زد و به خودش چسبوند. دستای تهیونگ دورگردنش حلقه شدند و جین در حین بوسه، اون رو به عقب هل داد تا جایی که کمر تهیونگ محکم با لبه میز برخورد کرد و صدای ناله ی دردمندش بین لب های جین خفه شد. برای لحظه ای جین بوسه رو متوقف کرد و با چشمهای خمار و قرمزش به تهیونگ زل زد.
_این بازی برای من زیادی سخته تهیونگ.
    قفسه سینه تهیونگ با هیجان بالا و پایین میشد.  پوزخندی روی لبش نشست اما فرصتی برای تحلیل به جین نداد و دوباره بوسه پر شوری رو شروع کرد.
    سوکجین با گاز کوچیکی از لبهای تهیونگ دل کند و به سمت گردنش حمله کرد. تاثیر الکل رو حالا میتونست توی پایین تنش احساس کنه و شهوت هم به عصبانیتش اضافه شده بود و چه چیزی بهتر از گردن سفید و کشیده تهیونگ برای خالی کردن عصبانیتش. بی رحمانه دندوناش رو داخل اون پوست نرم فرو میکرد و بعد که کمی آروم میشد بوسه ای روی رد دندوناش میکاشت اما احساسش بیشتر از این حرفا بود. بدون فکر دستاش رو به سمت شلوار تهیونگ سوق داد اما مست تر از اونی بود که بتونه دکمه های شلوارش رو باز کنه. تهیونگ که متوجه حرکتش شد، دستش رو از لبه میز که تکیه گاهش شده بود برداشت به سمت دکمه شلوار خودش برد و بعد از بازکردن دکمش، دکمه شلوار جین رو هم باز کرد. توی این فاصله جین دوباره به سمت گردن تهیونگ رفت تا حسابی از خجالت اون گردن سفید دربیاد.
    دوباره دستش رو به سمت پایین حرکت داد اما نمیدونست انتظار چی رو اون پایین داشت که با برخورد دستش به آلت تهیونگ متوقف شد. تهیونگ متوجه اوضاع جین شد پس کمی خودش رو عقب کشید و دستاش رو بالا اورد تا صورت جین رو مقابل صورتش نگه داره.
_تو مجبور نیستی نگران من باشی.
    جین هنوز با تعجب نگاهش میکرد که تهیونگ توی یک حرکت جاهاشون رو عوض کرد. جین خواست مخالفت بکنه که تهیونگ دستش رو روی آلت داغ جین فشار داد و جین از شدت لذت سرش رو به عقب انداخت و صدای ناله کوتاهش توی فضا پخش شد. تهیونگ راضی از موقعیت به آرومی مقابلش زانو زد و بدون اینکه تلاشی برای پایین کشیدن شلوار جین بکنه دستش رو داخل باکسر جین برد و آلت داغ و تحریک شدش رو بیرون کشید و توی دستش نگه داشت. سرش رو بالابرد و چشم های قرمز از شهوت و الکل جین رو دید که بهش نگاه میکردند. پوزخندی زد و در حالی که دیگه اثری از اون اشتیاق اول درش دیده نمیشد به آرومی بوسه های ریز و کوتاهی روی آلت جین می کاشت و با نگاهی خبیث به چشمهای منتظرش نگاه میکرد. با هر بوسه ی تهیونگ، نفس جین قطع میشد و دستاش به دور لبه میز محکم تر. تهیونگ دوباره هوس کرده بود جین رو به بازی بگیره و جین هم هیچ کاری جز ایستادن و نگاه کردن ازش ساخته نبود.
    جین کلافه نفسش رو بیرون داد و دستش رو لای موهاش برد و اون ها رو کشید. تهیونگ که متوجه حال جین بود پوزخندش عمیق تر شد و در حالی که هنوز لب هاش رو از روی آلت جین برنداشته بود پرسید:
_چی شده سوکجین، مشکلی پیش اومده؟
    جین با نگاه درمونده ای بهش نگاه کرد و آروم نالید:
_تهیونگ ... من ... لطفا...
_ بهم بگو . چی میخوای جین؟
    جین کلافه سرش رو به اطراف تکون داد. هنوز اون پوسته ی ظریف و تودار رهاش نکرده بود.
_م-من...نمیدونم ...آه ...لطفا ...
    تهیونگ محکم تر از قبل دوباره پرسید:
_چی میخوای جین؟
_من... نمی دونم...
    تهیونگ کلافه شد.
_اگر نمیدونی پس بهتره تمومش کنیم.
    بعد کمی عقب رفت و هنوز دستش رو از روی آلت جین برنداشته بود که موهاش به عقب کشیده شد و سرش به پشت گردنش افتاد و نگاهش با نگاه جین برخورد کرد. جین سرش رو به سمت تهیونگ خم کرد و توی صورتش فریاد زد:
_لعنت بهت... برام بخورش... این لعنتی و با تمام وجودت ساک بزن!
تهیونگ نیشخندی زد.
_حتما!
    بعد به سمت دیک جین هجوم برد و تمامش رو با یک حرکت وارد دهنش کرد و شروع به مک زدن و حرکت زبونش اطراف اون آلت بزرگ و داغ کرد، با تمام وجود این کار رو میکرد. همونطور که سوکجین دستور داده بود.
    جین یک دستش رو روی سر تهیونگ گذاشته و مشتی از موهاش رو توی دستش نگه داشته بود و دست دیگش رو به لبه میز تکیه داده و از شدت لذت سرش رو به عقب انداخته بود.
    با اوضاعی که جین داشت چند مک دیگه کافی بود که داخل دهن تهیونگ به کام برسه. دلش میخواست سر تهیونگ و عقب ببره و بهش بگه اون مایع رو بیرون بریزه و بعد هم شروع کنه به عذرخواهی، اما خسته تر از این حرفا بود. بهترین بلوجاب عمرش نسیبش شده بود و حالا توی خلسه ی دلپذیری به سر میبرد. سرش رو پایین انداخت و بهش نگاه کرد. تهیونگ آلتش و از دهنش در اورده بود و در حالی که گوشه لبش رو میلیسید به جین نگاه می کرد، جین بی اختیار چند خنده کوتاه کرد و بعد خنده هاش تبدیل به قهقه شدند و توی فضای خونه پیچیدند و تهیونگ با نیشخندی منظره روبروش رو تماشا میکرد. زیبا بود...

"RED"Where stories live. Discover now