part Two

1.8K 275 16
                                        

همونطور که زیر برج ساعت ایستاده بودن، جونگ کوک به اسمون نگاه میکرد و محو دونه برف هایی شده بود که رقصان رقصان به سمت زمین میومدن و چندتایی هم روی صورتش فرود اومدن. کوک کامل غرق دنیای خودش شده بود، قافل از اینکه توی موقعیت بدی قرار داشت.
با گوله برفی که محکم توی صورتش خورد، به خودش اومد.

به سمت منبع حمله برگشت و جیمینی رو دید که با خنده های شیطانی در حال گوله کردن برف های دیگه بود. جونگ کوک از فرصت استفاده کرد و با خنده پشت حوضهِ وسط حیاط قایم شد، و سریع برای حملهِ متقابل یه گوله برف بزرگ درست کرد.
لحظه ای که صدای قدم های جیمین رو شنید، به صورت اماده باش حاضر شد و به محض دیدن پسر، بدون فرصت دادن بهش گوله برف رو به سمتش پرت کرد.

جیمین با دیدن گوله برف که پتانسیل اینو داشت تا کامل برفیش کنه. سریع برای دفاع از خودش پشتش رو به کوک کرد و بعد بخاطر شتاب قوی و برخورد گوله باهاش کمی تعادلش رو از دست داد و سر خورد:
-هییییی... جونگکوکککک حساب نیست خیلی گنده بود

جونگکوک با شنیدن غر زدن دوستش خندید و دوباره گوله برف درست کرد اما این سری کوچیکتر:
-جبران اون گوله برفه بی خبرت بود

کمی با هم بازی کردن و سرتاپاشون رو خیس کردن. وقتی تصمیم گرفتن برگردن، جیمین متوجه رد پاهایی روی زمین شد که نشون میداد یه نفر درحال رد شدنه با اینکه کسی نبود. خوب میدونست کیه. به پهلوی کوک ضربه ای زد و با پوزخند به رد پاها اشاره کرد.
جیمین خیلی محتاط جلو رفت و با حس اینکه به شخص رسیده، سریع شنل رو از روش کشید و جسم تهیونگ نمایان شد.

جونگکوک برای حرصی کردن تهیونگ به جبران اذیتاش، جلو اومد:
-اقای کیم تهیونگ داشتن از مدرسه فرار میکردن؟

تهیونگ که گیر افتاده بود عصبی شنل رو از دستای جیمین کشید و همونطور که دندوناشو رو هم فشار داد، غرید:
-جئون جونگکوک...
مکثی کرد و با آرامش بیشتری ادامه داد:
-فکر کنم بهتره مدرسه یه کلاس بزاره واسه جلوگیری از فوضولی دانش اموزا تو کار همدیگه

جیمین بابت اینکه دوباره فوضول خطاب شده بود لگدی به پای تهیونگ زد، اما حواسش بود که اون لگد محکم نباشه:
-اخلاق مسخرتو عوض کن... شبیه اسلایترینا رفتار میکنی

تهیونگ در جواب چشم غره ای رفت و دستی توی موهاش کشید تا مرتب شه و دوباره جیمین ادامه داد:
-حالا کجا میری پسر فراری؟

تهیونگ که بخاطر دخالت های جیمین توی کاراش داشت خودش رو کنترل میکرد تا کتکش نزنه به زور گفت:
-باید بهتون جواب پس بدم؟

قبل از اینکه کسی بتونه دوباره حرف بزنه، صدای فریاد کسی به گوش سه پسر رسید که داشت تهیونگ رو صدا میکرد. هر سه پسر سمت صدا برگشتن و یکی از پسرای اسلایترین رو دیدن که درحال اومدن به سمت تهیونگ بود.
تهیونگ با دیدن پسر، لبخندی زد که جونگ کوک میتونست قسم بخوره تاحالا ندیده:
-بکککک تو هم نرفتی

اون پسر کیوت اما دلربا با لبخند دلنشینش جلوی تهیونگ ایستاد:
-حوصله نداشتم برم خونه دوباره برگردم

جیمین با دیدن اون پسر که از گروه رقیب بود اخمی کرد، اصلا خوشش نمیومد باهاشون هم صحبت شه مخصوصا اینکه دوستای تهیونگ بودن، قطعا بدخلق تر از تهیونگ هم بودن. پس بعد از گرفتن دست کوک اون رو به سمت ورودی قعله کشید.

بعد از ورودشون به سالن غذاخوری. پشت میز رو به روی همدیگه نشستن. جیمین با پوزخندی سکوت رو شکست:
-آخ دلم خنک میشه موقع مسابقات اینا مجبور به رقیب با هم شن

جونگکوک گیج از منظور حرف جیمین، اخمی کرد و گفت:
-از کجا معلوم رقیباشون اسلایترین باشن؟ شاید ریونکلاو یا هافلپاف بودن
جیمین کمی خودش رو از روی صندلی بلند کرد تا کاپشنش رو در بیاره و تو همین حین با خنده گفت:
-واقعا چیزی نمیدونی نه؟

و در جوابش جونگکوک ابرو هاشو به نشونه نه بالا و پایین کرد و منتظر شد تا جیمین براش توضیح بده. خب حق داشت اون هیچی درمورد تاریخ جادوگری نمیدونست. با اینکه تا الان کمی یاد گرفته بود،  اما هرچیزی رو توی کتابا نمینویسن گاهی باید از با تجربه ها شنید.

جیمین مکثی کرد و بعد از نفس گرفتن شروع کرد به توضیح دادن:
-ببین بخاطر تاریخ چهار جادوگر همیشه اسلایترین و گریفیندور با هم رقابت میکنن. از قدیم همین بوده، از وقتی گادریک گریفیندور و سالازار اسلایترین جنگ باهم رو شروع کردن، این قانون هم برای دانش اموزا به وجود اومد که برای مسابقات باهم رقابت کنن تا هر گروه برای هدف بنیانگذار خودش بجنگه... از اون ور، کم پیش اومده با گروهای دیگه رقابت کنن.

جونگکوک حالا کامل متوجه توضیحات جیمین شده بود و فهمیده بود داستان از چه قراره، سرش به نشونه فهمیدن تکون داد و ترجیح داد دیگه سکوت کنه....

━━━━━━━━━━━
ووت و کامنت یادتون نره🎀
منتظر دیدن نظرات زیباتون هستم🩷

Who would've thought? Donde viven las historias. Descúbrelo ahora