با صبر و تحمل زیاد، بالاخره کلاس های امروزش تموم شدن و بعد از تمرین کمی که با ایون وو داشت. حالا به سالن گریفیندور برگشته بود. روی مبل نشست و به شومینه رو به روش چشم دوخت.
شعله های آتیش کم و زیاد میشدن و صدای سوختن چوب توی سالن پخش میشد. که البته گاهی توی سر و صدای بچه ها گم میشد.
حسابی ذهنش درگیر بود. از روز اولی که به هاگوارتز اومد هیچوقت به این فکر نکرد که یه روزی بخواد توی تیم کوییدیچ باشه. بازی جذابی بود درست... اما بیننده بودن رو بیشتر از بازیکن بودن دوست داشت. و این حسابی ذهنش رو به هم ریخته بود.
نامجون و هوسوک که زود از بقیه وارد سالن شده بودن کنار تهیونگ نشستن و اون رو از افکارش بیرون اوردن. تهیونگ سرش رو چرخوند و نگاهی به دو پسر انداخت. هوسوک با لبخند گفت:
-تبریک میگم اولین بازیکن سال اولی
تهیونگ سعی کرد لبخندی بزنه. و کامل هم مشخص بود لبخندش زوریه:
-ممنون
نامجون با دیدن لبخند تهیونگ که فکش میلرزید و مشخص بود داره زور میزنه، به مبل تکیه داد و بعد از نگاه کوتاهی به شومینه دوباره به تهیونگ نگاه کرد:
-واقعا امیدوارم سالم بمونی بازی خیلی خطرناکیه.. خیلی ریسک کردن تورو گذاشتن
تهیونگ خوب میدونست چه اتفاقایی میوفته توی بازی، ترسیده بود؟ معلومه. اون مطمئن بود تیم رقیب که دوستاش هستن، قرار نیست اسیبی بهش برسونن. اما بازی کوییدیچ به خودی خود خطرناک بود و نمیشد جلوی اسیب دیدن کسی رو گرفت.
جونگکوک و جیمین که تازه وارد سالن شده بودن نگاهی به پسرای روی مبل کردن. کوک با دیدن تهیونگ و دیدن حالات صورتش فهمید احتمالا از این موضوع راضی نیست. حس عذاب وجدانی درونش شکل گرفت و دلش میخواست ازش معذرت خواهی کنه..
.
.
.
.
چند روزی گذشته بود و جونگکوک هر روز سر کلاساش حاضر میشد. رابطش با همه خوب بود و با تهیونگ هم زیاد سر و کار نداشت، که البته از این موضوع اصلا ناراحت نبود. اما گاهی کلافه میشد چون جیمین مدام دنبال تیکه انداختن به تهیونگ بود و وقت و بی وقت احتمال دعوا بینشون همه رو میترسوند.
حالا همه دانش اموزا برای شام توی سالن غذاخوری جمع بودن و هرکی مشغول خوردن غذای خودش بود. با پخش شدن صدای شیشه توی سالن همه دانش اموزا توجهشون به جایگاه مربی ها مدیر جمع شد. اقای مون معاون مدرسه ایستاده بود و با قاشق به لیوانش ضربه میزد. وقتی کامل همهمه خوابید و سالن توی سکوت فرو رفت. اقای نیم سرجاش ایستاد و بعد شروع کرد به صحبت کردن:
-یه سری مقرارت هست که باید دوباره ذکر بشه! به هیچ عنوان حق استفاده از جادو برای تغییرِ تنظیمات مدرسه ندارید، بهم خبر رسید که دانش اموزی برای اینکه پله تغییر جهت نده و بتونه به کلاسش بره از جادو استفاده کرده. نمیخوام جادو هاتونو الکی صرف این چیزا بکنید و فقط روی درس تمرکز کنید، مدرسه بزرگه پس به هر راهی برخورد کردید حتما راهی هست که به مقصد برسید....بدون جادو!
YOU ARE READING
Who would've thought?
Fanfictionدرحال باز نویسی‼️ فعلا خوانده نشود‼️ داستان درمورد پسری به اسم جئون جونگکوکه که این همه سال جز افراد ماگل به حساب میومد ولی روزی نامه ای از طرف مدیر مدرسه جادوگری هاگوارتز دریافت میکنه. با ورودش به هاگوارتز کل زندگیش تغییر میکنه و اتفاقایی براش میوف...
