سه روز بعد:
کل این چند روز تعطیلی جیمین و جونگ کوک حسابی تفریح کردن. یواشکی از مدرسه بیرون رفتن، تا وسطای جنگل سیاه رفتن. وردای ممنوعه اجرا کردن. همه کارایی که میتونست دلیل بشه برای اخراجشون رو انجام دادن.
و حالا که تعطیلات تموم شده بود، بچه ها به مدرسه برگشتن...
.
.
.
.
یونیفرم توی تنش رو جلوی آینه مرتب کرد تا شنل توی تنش خوش فرم وایسه و چروکی در کار نباشه. و بعد از تموم شدن کارش، چوب دستیش رو داخل جیب یونیفرم گذاشت. کتاب های درس امروز رو برداشت و برای اخرین بار به خودش نگاهی انداخت. حالا دیگه میتونست بره سر کلاسش...
از سالن گریفیندور خارج شد و به سمت اولین کلاس یعنی گیاه شناسی که توی گلخونه برگذار میشد، راه افتاد.
از سال بالایی ها شنیده بود معلم این درس آدم بداخلاقیه، ولی به نظرش مگه کسی بد اخلاق تر از تهیونگ وجود داشت؟.
.
.
.
.
بالاخره بعد از یک ساعت که انگار یک سال گذشته بود، کلاس تموم شد و همه به سرعت از گلخونه خارج شدن تا از اون فضای گرم فرار کنن. جونگ کوک و جیمین هم باهم از کلاس بیرون اومدن.
جلوی در جونگ کوک ایستاد تا ببینه یونگی هم داره از کلاس بیرون میاد یا نه، اما به محض برگشتن با تهیونگی مواجه شد که توی فاصله کمی ازشه. تهیونگ بخاطر بسته شدن راهش صحبتش رو با دوستاش قطع کرد و نگاهی به جونگ کوک انداخت.
کوک به سرعت از جلوی در کنار رفت و بعد به تهیونگ و دوستاش که باهم از کلاس خارج شدن نگاه کرد. بعد از اینکه مطمئن شد دور شدن، سمت جیمین برگشت و گفت:
-چرا اون همش با اسلایترین هاست
جیمین که مثل جونگ کوک نگاهش به تهیونگ بود ولی با حالتی که هرکسی میدید میفهمید جیمین ازش متنفره، متقابلا سمت کوک برگشت:
-یه گله پسرِ جذاب که همه دخترا دنبالشونن... بایدم پیش هم باشن، انتظار دیگه ای نمیرفت
جونگ کوک با حرف جیمین ابروش رو بالا داد. مگه اون میشناختشون که اینطوری راجبشون میگفت؟.
به دیوار تکیه داد و سوال ذهنش رو به زبون اورد:
-میشناسیشون؟
لحظه ای که جیمین سرش رو در جواب سوال کوک تکون داد، یونگی بالاخره از کلاس خارج شد و دستش رو روی شونه جونگکوک گذاشت. جیمین بعد از نگاه کوتاهی به یونگی دوباره به جونگ کوک نگاه کرد:
-اون پسری که کنار تهیونگِ اسمش بکهیونه که اون روز هم دیدیش، اون یکی پسر قد بلنده چانیوله... پارک چانیول، آمممم انگاری چانیول تو مدرسه معروف تره
جونگکوک که در مورد دلیل معروفیت چانیول کنجکاو شده بود ابرو بالا انداخت و با گیجی پرسید:
-چرا؟
جیمین در جواب شونه ای بالا انداخت، چرا باید دلیل معروفیت یه پسر دیگه براش مهم باشه:
-چه میدونم
یونگی با جواب جیمین چشم غره ای رفت و دستش رو از روی شونه کوک برداشت:
-چه دلیلی میتونه داشته باشه، خوش قیافه و خوشتیپه همین
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Who would've thought?
Фанфикшнدرحال باز نویسی‼️ فعلا خوانده نشود‼️ داستان درمورد پسری به اسم جئون جونگکوکه که این همه سال جز افراد ماگل به حساب میومد ولی روزی نامه ای از طرف مدیر مدرسه جادوگری هاگوارتز دریافت میکنه. با ورودش به هاگوارتز کل زندگیش تغییر میکنه و اتفاقایی براش میوف...
