همون موقع حرف کوک دوباره توجه همه رو به پسر جن زده جلب کرد:
-اون... اون داره یه کاری میکنه.....
جیمین با شنیدن حرف جونگکوک، اخمی کرد. امیدوار بود منظورش اون کسی که فکر میکرد نباشه. به زور گفت:
-تهیونگ؟
اما جونگکوک هنوزم غرق صدا بود و هیچ درکی از اطرافش و حرفایی که زده میشد نداشت:
-تکون خوردنشو میشنوم انسانه؟... نمیدونم
باعث تعجب همه پسرا شد وقتی جونگکوک خودش جواب سوال خودش رو داد. هیچکس نمیتونست حدس بزنه چه اتفاقی داره میوفته. همه چی براشون عجیب بود.
نامجون به سرعت خودشو به جونگکوک رسوند و کنارش نشست. باید اونو به خودش میاورد. شونه هاشو تکون داد و گفت:
-کوک حالت خوبه؟ کی داره یه کاری میکنه؟ کی انسان نیست؟
جیمین با اخم به تخت تهونگ اشاره کرد و گفت:
-اگه اون تهیونگ عوضی بخواد بلایی سر کوک بیاره زندش نمیزارم
یونگی که نگران و عصبی بود، همونطور که با هوسوک به تخت جیمین که جونگکوک روش نشسته بود نزدیک میشدن گفت:
-چه ربطی به تهیونگ داره آخه
هوسوک دستشو روی کمر جیمین کشید و سعی کرد ارومش کنه تا دعوایی اتفاق نیوفته:
-تهیونگ تو اتاق نیست جیمین، ممکنه اتفاقی براش افتاده باشه
جیمین به هوسوک نگاه کرد و پوزخند زد:
-شایدم خودش داره اتفاقو درست میکنه؟
بعد نگاهش رو دوباره به دوستش داد، که به درو دیوار نگاه میکرد و عین دیوونه ها زیر لب زمزمه میکرد: میخواد یه کاری بکنه
نامجون که حدوا فهمیده بود جونگکوک چش شده، نگاشو از کوک گرفت و به سه پسری که نگران بالا سرش استاده بودن داد:
-تو حال خودش نیست، یه چیزی هست که داره اونو اذیت میکنه واسه همین عین کسایی شده که هوشیار نیست، درگیر اونه
یونگی به میز کنار تخت تکیه داد و دست به سینه نگاهشو از نامجون به جونگکوک و دوباره به نامجون داد و گفت:
-لازم نیس به مدیر بگیم؟
-باید قبلش از زبون خود کوک بفهمیم چی شده و...
نامجون مکثی کرد و تخت تهیونگ نگاه کرد:
-بعدش تهیونگو پیدا کنیم
کوک دوباره با همون صورت ترسناکش برگشت سمت نامجون و توی چشماش خیره شد:
-اون تو تختش نیست
جیمین نگاهی به نامجون کرد و به کوک اشاره کرد:
-یعنی باورم شه نگران تهیونگه؟
نامجون نوچی کرد و دستش رو از روی کمر جونگکوک برداشت و بدون توجه به چشمای ترسناکی که بهش زل زده بودن، به جیمین نگاه کرد:
-نه اون نگران نیست، انگار داره اخطار میده. شایدم من اینطوری حس میکنم ولی از این مطمئنم که خودش نمیفهمه چی میگه
هوپ ادامه حرف نامجون رو گفت:
- با شایدم داره خبر میده... بهتر نیست بریم دنبال تهیونگ؟
VOUS LISEZ
Who would've thought?
Fanfictionدرحال باز نویسی‼️ فعلا خوانده نشود‼️ داستان درمورد پسری به اسم جئون جونگکوکه که این همه سال جز افراد ماگل به حساب میومد ولی روزی نامه ای از طرف مدیر مدرسه جادوگری هاگوارتز دریافت میکنه. با ورودش به هاگوارتز کل زندگیش تغییر میکنه و اتفاقایی براش میوف...
