🍷🖤---{___tattoo___}---🖤🍷

1.7K 236 25
                                    


‎ته مین : هعی پسرررر تو باختی.....میدونی که مجازات بازی چیه نه ؟
‎جیمین : ولی... ولی اگه مامانم بفهمه مطمئنم از خونه بیرونم میکنه
‎جیمین یه پسر ۱۷ ساله بود که تو یه قشر خیلیی متوسط رو به پایین با مامانش تو خونه ی کوچیکی زندگی میکرد و مادرش به شدت سخت گیر بود و کارای بد جیمینو خیلی سرزنس میکرد
‎ته مین : چیشده از مامانت میترسی ؟ اره نینی کوچولو ؟
‎!!!!جیمین نفسشو با حرس بیرون داد:  من نمیترسممم
‎!ته مین : پس ثابتش کن
‎جیمین : خیلی خب باشه این تتوی کوفتی رو انجام میدم
‎ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
‎ وقتی که مدرسه تموم شد جیمین وسایلشو گذاشت تو لاکرش و سوار دوچرخش شد که بره خونه اما یادش افتاد که توی شرط بندی باخته 
‎اصلا نمیخواست اون تتو رو انجام بده اما اوناعم ادمای عوضی بودن
‎شجائتشو جمع کرد و تصمیمشو گرفت که اون تتو رو انجام بده
‎جیمین : نمیفهمم چرااااا . نه اخه چرا ااااههههههه
‎گوشیشو روشن کرد و توی گوگل دنبال نزدیک ترین مرکز تتو گشت ....همون اول یه مغازه به چشش خورد به نظرش خوب میومد
‎لوکیشنشو پیدا کرد و سمت اونجا رفت
‎رسید اونجا .... یه مغازه ی متوسط بود که شیشه های بزرگ داشت و یکمی هم نمای چوب .
‎توش سه چهار تا مبلای کرم (از این مبلا که مثلا توی دندون پزشکی هست از اونا)
‎ از بیرون همینطوری به مغازه ی خالی زول زده بود قبلش که برسه اینجا خودشو اماده کرده بود اما حالا که اینجا بود دوباره پشیمون شده بود ... خواست  بچرخه و از اینجا بره اما با دیدن مردی که یه تیشرت سیاه ساده با شلوار بزرگ سیاه  لش پوشیده بود سر جاش وایستاد و محو چهره ی جذابش شد .....زاویه فکش و موهای بلند لخت سیاش که تا پایینای گوشاش میومدن ؛ از هر نظر بی نقض بود . بدن خوش فورمش از زیر همون تیشرتم معلوم میشد
‎ رو تمام دست راستش تتو داشت و کمی از تتو هاشم از یقه ی تیشرتش بیرون زده بودن
‎جیمین نمیتونست منکر گرایشاتش به پسرا باشه و همین باعث شد که بخواد پاشو بزاره توی اون مغازه
‎شجاعتشو جمع کرد و در مغازه رو باز کرد
‎ با بازشدنش ؛ یه صدای جیرینگ از زنگای اویزون به در اومد
‎ اون مرد فوق جذاب برگشت سمت جیمینی که کاملا دست پاچه شده بود و نمیدونست چی بگه
‎اون همونطوری به جیمین نگاه میکرد و منتظر ری اکشن بود
‎جیمین گلوشو صاف کرد و با یه صدای خیلی اروم و گرفته که خودشم به زور میشنید گفت : سلام من برای ت..تتو اومدم
‎وقتی جیمین اومد متوجه بوی خاصی شد بوی تند و تلخی مثل بوی دود توتون یه حس کلاسیک داشت و جیمینی که برای اولین بار توی همچین جایی پا گذاشته بود جذبش میشد
‎-جای درستی اومدی....اسم من جونگکوکه.... برو رو صندلی بشین و طرحتو انتخاب کن-
‎جیمین : ک....کجا بشینم ؟
‎کوک : روی اون صندلیه(و به اخرین صندلی که  تقریبا وسط مغازه بود اشاره کرد)

^----{which one?}----^Where stories live. Discover now