ته مین : هعی پسرررر تو باختی.....میدونی که مجازات بازی چیه نه ؟
جیمین : ولی... ولی اگه مامانم بفهمه مطمئنم از خونه بیرونم میکنه
جیمین یه پسر ۱۷ ساله بود که تو یه قشر خیلیی متوسط رو به پایین با مامانش تو خونه ی کوچیکی زندگی میکرد و مادرش به شدت سخت گیر بود و کارای بد جیمینو خیلی سرزنس میکرد
ته مین : چیشده از مامانت میترسی ؟ اره نینی کوچولو ؟
!!!!جیمین نفسشو با حرس بیرون داد: من نمیترسممم
!ته مین : پس ثابتش کن
جیمین : خیلی خب باشه این تتوی کوفتی رو انجام میدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی که مدرسه تموم شد جیمین وسایلشو گذاشت تو لاکرش و سوار دوچرخش شد که بره خونه اما یادش افتاد که توی شرط بندی باخته
اصلا نمیخواست اون تتو رو انجام بده اما اوناعم ادمای عوضی بودن
شجائتشو جمع کرد و تصمیمشو گرفت که اون تتو رو انجام بده
جیمین : نمیفهمم چرااااا . نه اخه چرا ااااههههههه
گوشیشو روشن کرد و توی گوگل دنبال نزدیک ترین مرکز تتو گشت ....همون اول یه مغازه به چشش خورد به نظرش خوب میومد
لوکیشنشو پیدا کرد و سمت اونجا رفت
رسید اونجا .... یه مغازه ی متوسط بود که شیشه های بزرگ داشت و یکمی هم نمای چوب .
توش سه چهار تا مبلای کرم (از این مبلا که مثلا توی دندون پزشکی هست از اونا)
از بیرون همینطوری به مغازه ی خالی زول زده بود قبلش که برسه اینجا خودشو اماده کرده بود اما حالا که اینجا بود دوباره پشیمون شده بود ... خواست بچرخه و از اینجا بره اما با دیدن مردی که یه تیشرت سیاه ساده با شلوار بزرگ سیاه لش پوشیده بود سر جاش وایستاد و محو چهره ی جذابش شد .....زاویه فکش و موهای بلند لخت سیاش که تا پایینای گوشاش میومدن ؛ از هر نظر بی نقض بود . بدن خوش فورمش از زیر همون تیشرتم معلوم میشد
رو تمام دست راستش تتو داشت و کمی از تتو هاشم از یقه ی تیشرتش بیرون زده بودن
جیمین نمیتونست منکر گرایشاتش به پسرا باشه و همین باعث شد که بخواد پاشو بزاره توی اون مغازه
شجاعتشو جمع کرد و در مغازه رو باز کرد
با بازشدنش ؛ یه صدای جیرینگ از زنگای اویزون به در اومد
اون مرد فوق جذاب برگشت سمت جیمینی که کاملا دست پاچه شده بود و نمیدونست چی بگه
اون همونطوری به جیمین نگاه میکرد و منتظر ری اکشن بود
جیمین گلوشو صاف کرد و با یه صدای خیلی اروم و گرفته که خودشم به زور میشنید گفت : سلام من برای ت..تتو اومدم
وقتی جیمین اومد متوجه بوی خاصی شد بوی تند و تلخی مثل بوی دود توتون یه حس کلاسیک داشت و جیمینی که برای اولین بار توی همچین جایی پا گذاشته بود جذبش میشد
-جای درستی اومدی....اسم من جونگکوکه.... برو رو صندلی بشین و طرحتو انتخاب کن-
جیمین : ک....کجا بشینم ؟
کوک : روی اون صندلیه(و به اخرین صندلی که تقریبا وسط مغازه بود اشاره کرد)
YOU ARE READING
^----{which one?}----^
Fanfiction^-^ خلاصه : جیمین یه پسریه که خیلی سرش تو درساشه و خیلی به حاشیه ها توجه نمیکنه(مث یه بیبی 🥺) و خب تو یه شرط بندی میبازه و مجبوره بره تتو بزنه و ..... ادامشو خودتون بخونید (: و این اولینیه که میخوام بنویسم اگه جاییش بد بود بهم بگین باشه ؟ و احس...