🖊_ just work_ 🖊

749 127 51
                                    

{چند روزی بعد}

اقای جئون : گندی که خودت درست کردیو خودت جمع میکنی... فهمیدی؟

جانگکوک به پدرش نگاه بی احساسی کرد و به خودش قول داد کارارو درست کنه تا به پدرش ثابت کنه که میتونه

یک ماهی گذشت که جانگکوک توی اتاق خودشو جیمین ، سرش با برگه ها گرم بود و دنبال ارتباطی بین مدارکا بود
اونقد درگیر اینکار شده بود که جیمینو کلا فراموش کرده بود و سرجمع شاید روزی پنج دقیقه باهاش صحبت میکرد و همش درگیر کار بود
از این چیزا بدش میومد ولی نمیتونس بزاره اون مرتیکه بهش چرت و پرت بگه
جیمینم تو اون خونه داشت میپوسید
نه مدرسه ای میتونس بره
نه دوستی داش که باهاش رفت و امد کنه و نه جانگکوک بود که وقتشو باهاش بگذرونه
هرموقع هم پدر جانگکوک اونو میدید هر چی از دهنش درمیومد بهش میگفت
تفریحش شده بود گربه های تو حیاط که میرفت باهاشون بازی میکرد و بهشون غذا میداد
.
.
.
.
.
و بلاخره جانگکوک تونست همه چیو برگردونه سر جاش
یه ماه بیست و چهار ساعته روش کار کرد و تونس درستش کنه
(میدونین من از چیزای اداری سر در نمیارم پس خودتون یجوری تصورش کنین😂 خلاصه بدونین که با شعبده بازی همه چی درست شده😂)

جانگکوک همه کاغذارو از تو اتاق جمع کرد و چک و سندایی که دوباره برشون گردونده بودو برداشت و پرت کرد تو صورت پدرش

کوک : اینارو بگیر ! چند روز دیگه هم با جیمینم از اینجا میریم

اقای جئون در جواب اخم بدی کرد و روشو چرخوند سمت سندا
و جانگکوک بدون هیچ مکثی اونجارو ترک کرد
حالا وقتش بود دوباره با جیمین وقت بگذرونه
کل خونه رو دنبال جیمین گشت
توی اتاق ، توی حال ، اتاق بازی ، اشپزخونه ....
هیچ جا نبود
رفت توی حیاط
رسید به حوضچه ی فواره دار کوچیکی که یه میدون مانند دورش بود
جیمینو اونور حوض  نشسته بود رو لبش ، یکی از گربه های حیاطو بغل کرده بود و ناز میکرد و یه چیزی اروم زمزمه میکرد
بدون اینکه سروصدایی کنه رفت نزدیکش تا بشنوه چی میگیه

جیمین : میدونم میدونم کوک خیلی سرش شلوغه .... ولی منم دلم براش تنگ شده و خب یکم توجه میخوام اما بهش حق میدم... یعنی ازش ناراحت نیستم ولی خیلی تنها شدم

کوک : با کی حرف میزنی

جیمین یهو شیش متر پرید هوا و گربه افتاد رو زمین و در رفت
جیمین : جیزز

کوک : ترسوندمت؟

جیمین : نه ترس چیه بابا خیلیم خندیدم . سکته کردممممم لنتییی

و با گفتن جمله ی اخرش یه مشت اروم زد به شونه ی جانگکوک
جانگکوک : ببخشید اومدم بهت یه خبری بدم

^----{which one?}----^Where stories live. Discover now