صب دوتاشون از خواب پاشدن و کارکنان هتل براشون تو تراس اتاق صبونه سرو کردن
بعد از اینکه با ارامش صبونشونو خوردن و حاضر شدن جانگکوک به جیمین گفت که میخواد یجایی ببرتش
باهم سوار ماشین شدن و رفتن تو خود شهر
وارد یه مغازه ی خیلی بزرگ و نسبتا خصوصی شدن که فروشنده اومدن به استقبالشون- خوش اومدین ... میتونم کمکتون کنم ؟
کوک : دو دست کت و شلوار میخوایم
- اجازه بدین راهنماییتون کنم
جانگکوک دنبال فروشنده رفت و جیمینم ، همینطور که دهنش وا مونده بود و اینور اونورو نگاه میکرد پشتشون راه افتاد
- بفرمایید بشینیددوتاشون رو مبلای مخملی مشکی که وسط اتاق خیلی بزرگی بود نشستن
براشون موهیتو و اب زرشک اوردن
- تا شما میل میفرمایید من میرم چند تا پیشنهاد براتون بیارمکوک سرشو به معنی مثبت تکون داد
باهم چند تا کت و شلوار دیدن و به انتخاب جانگکوک دو دست انتخاب کردن
ازاونجا اومدن بیرون و چند تا جای دیگرم دیدن و نزدیکای عصر شد
دوباره سوار ماشین شدن
هر چی میرفتن جمعیت زیاد تر میشد و ترافیک بیشتر
رسیدن به یه دروازه ای و ازش رد شدن
جیمین : اینج...کوک : اره درسته اینجا شانزلیزس
جیمین : واو .. باورم نمیشه اومدم اینجا
با ماشین از دروازه رد شدن
جیمین همونطور که بیرونو نگاه میکرد با ناخوناش بازی میکرد و گوشت دورشو میکند
کوک استرس جیمینو احساس کرد برا همین دستشو گرفت و اروم فشار دادکوک : قراره یکی دیگه از بهترین شبای زندگیمونو داشته باشیم نگران نباش
جیمینم لبخند گرمی زد و سرشو به معنی تهفیم تکون داد
VOUS LISEZ
^----{which one?}----^
Fanfiction^-^ خلاصه : جیمین یه پسریه که خیلی سرش تو درساشه و خیلی به حاشیه ها توجه نمیکنه(مث یه بیبی 🥺) و خب تو یه شرط بندی میبازه و مجبوره بره تتو بزنه و ..... ادامشو خودتون بخونید (: و این اولینیه که میخوام بنویسم اگه جاییش بد بود بهم بگین باشه ؟ و احس...