ویبراتورو از تو کشو برداشت و رفت سمت جیمین
جیمینو برعکس کرد و ویبراتورو روشن کرد و گذاشت تو اون حفره ی صورتی کوچیک
جیمین : اههههههه اومممممبعد جیمینو برگردوند
جونگکوک : داگی استایل بشین رو زمین ! سریععجیمین سریع به حرفش گوش کرد و نشست
جونگکوک : اینو به جای تنبیهت در نظر میگیرم
بعد جلوش وایستاد و شلوارشو تا زانو کشید پایین
جونگکوک : ساک بزن !جیمین هیچ ایده ای نداشت که چجوری باید انجامش بده برا همین اول یکم هاج و واج به کوک نگاه کرد و بعد با شک یه دستشو گذاشت رو عضو جونگکوک یکم دستشو چرخوند
جونگکوک : شروع کن !
جیمین بعد لباشو از هم فاصله داد و سر عضو جونگکوکو کرد و تو دهنش ولی محض رضای خدا اون خیلی بزرگ بود نمیتونس همشو جا بده
جونگکوک احساس کرد جیمین داره بیخودی وقتو تلف میده موهای جیمینو تو دستش گرفت و محکم و سریع تو دهنش ضربه زد و اهای مردونه کشید
کوک : آه مممضربه هاشو محکم و وحشیانه تر میکرد
با برخورد عضوش به ته حلق جیمین ، جیمین احساس میکرد میخواد عق بزنه
قطره ی اشک از گوشه ی چشماش قلت خورد
بهش نگاه کرد یکم دلش سوخت
چون اولین دفعش بود ضربه هاشو اروم تر کرد و بدون اینکه کام بشه عضوشو دراورد با اینکه براش خیلی سخت بود ولی دلش نمیومد با اون همچین کاری بکنه
ولی یجوری رفتار میکرد که انگار دلش نسوخته
کوک : بخواب رو تختبعد جیمین رفت رو تخت خوابو دوباره روش خیمه زد دستای جیمینو برد بالای سرش و انگشتاشونو بهم قفل کرد
شروع کرد بوسیدن جیمین و خیلی غیر منتظره ویبراتورو دراورد و یهویی کل عضوشو واردش کردجیمین میخواست جیغ بزنه که کوک با بیشتر بوسیدنش ساکتش کرد
کوک : ششششش نمیخوای که اون دوستمون بفهمههمونطور که داشت بی صدا گریه میکرد سرشو به چپ و راست تکون داد که یعنی نمیخواد
کوک : خوبهو دوباره کوک همونطور که سرعت ضربه هاشو بیشتر میکرد لباشو خیلی عاشقانه بوسید
جیمینم ناله هاشو خفه میکرد
هرچند که صدای جیر جیر تخت کارو خراب میکرد (:اونقد سرعتو دیوانه وار تند کرد که دوتاشون همزمان کام شدن
جیمین احساس میکرد این خود لذته
عرق کرده بودن و نفس نفس میزدن
جونگکوک یه پوزخند زد و بعدش جیمینو بغل کرد دوتاشون همونطوری
بیهوش شدن
.
.
.
.
.
.
صب شد و جونگکوک یکمی زود تر از جیمین پاشد
از کنار به صورت جیمین نگاه میکرد
صورتش بی نقص بود
نوک بینشو به لپای جیمین مالوند با صدای بم و گرفتش گفت
کوک : وقتشه بیدار بشی بیبی کوچولو
BẠN ĐANG ĐỌC
^----{which one?}----^
Fanfiction^-^ خلاصه : جیمین یه پسریه که خیلی سرش تو درساشه و خیلی به حاشیه ها توجه نمیکنه(مث یه بیبی 🥺) و خب تو یه شرط بندی میبازه و مجبوره بره تتو بزنه و ..... ادامشو خودتون بخونید (: و این اولینیه که میخوام بنویسم اگه جاییش بد بود بهم بگین باشه ؟ و احس...