💡_the mysterious thing_ 💡

849 147 4
                                    

جیمین با برخورد پرتو های نور به چشماش بیدار شد
یه خمیازه کشید و کم کم چشماشو باز کرد و بدنشو کش و قوص داد که جونگکوکو کنارش دید

کوک با خمیازه ی جیمین چشماشو باز کرد
کوک : صبت بخیر
جیمین : ص..صب بخیر

کوک نشست و پشت سرش جیمینم نسشت
کوک : دیشب خوب خوابیدی؟

جیمین : اره خوب بود

به چند لحظه ای تو همون حالت هپروتشون بهم نگاه کردن تا کم کم مغز کوک لود شد
کوک :من میرم حموم ، سریع میام

جیمین سرشو تکون داد و بعد رفتن کوک ، دوباره گرفت خوابید

.
.
.
.
.
باهم دیگه صبونه خوردن و نشستن رو مبل
کوک : امروز مدرسه نداری؟

جیمین یهو از جاش پرید
جیمین : واییی مدرسهههه ساعت چنده؟

گوشیشو برداشت و ساعتشو نگاه کرد
جیمین : هوفف هنوز یه ساعت وقت دارم

کوک : خب اوکی حاضر شو من سر راه میرسونمت

جیمین سرشو به نشانه ی مثبت تکون داد
از جاش پاشد و رفت تو اتاق جونگکوک
یه دوش کوچیک گرفت بعد از کلازتش یه لباس برداشت و پوشید و موهاشو شونه کرد
رفت پایین
جیمین : راستی میشه وقتی از مدرسه برگشتم باهم بریم از خونمون وسایلمو بردارم

کوک : اوهوم اره که بعدشم مامانت پیدات کنه نه؟ بعد مدرسه میام دنبالت میریم هر چی خواستی میخریم
جیمین : اوه امم باشه ممنون
رفت دمه در و کفشاشو پوشید
جونگکوکم حاضر شد و باهم سوار ماشین شدن
.
.
.
.
.
وقتی که مدرسه ی جیمین تموم شد با چند تا از دوستاش از حیاط اومد بیرون و ماشین جونگکوکو دم در دید
کوک پنجره رو داد پایین
کوک : سوار شو بریم
و همه ی دوستای جیمین اینطوری بودن که واووووووو 0•0
لیا : جیمین نباید ایشونو به ما معرفی کنی؟

یجی : دقیقا..... خیلیم خوشتیپه (اینو اروم تر میگه)

هیونجین دست یجی رو میگیره
هیونجین : خب دیگه بهتره من و یجی بریم

یجی : یااا نههه وایستاااا

جیمین میره جلو و اونارو پس میزنه و هولشون میده اونور
جیمین : هه اونا یکم دیوونن اهمیت نده

کوک یه نیشخند میزنه
کوک : اوه ام باشه بیا بریم
جیمین میره جلو کنار کوک میشینه و کیفشو میزاره زیر پاش
کمربندشو میبنده و راه میوفتن
.
.
.
.
.
میرن خرید و کلی چیز میز میخرن
هودی ، تیشرت ،شلوار راحتی ، شلوار جین ، جوراب ، وسایل مدرسه ، کلاه و از هر کدوم از اینا چند دست و چند مدل میخرن و همشونم مارک دارن

^----{which one?}----^Où les histoires vivent. Découvrez maintenant