یه اتاقی که درش فقله ؛ هیچ فرقی با زندان اجباری نداره
* اممم مگه زندان غیر اجباریم داریم ؟ (: یه چیزی گفتم جدی نگیرین
جیمین حالا بخاطر اشتباهی که نکرده بود توی اتاق خودش زندانی شده بود اونم توسط تنها کسش توی زندگیش
اما واقعا هیچ اشتباهی نکرده بود ؟ داشتن یه پاکت سیگاری که حتی ازش استفاده نکرده بود مگه جرم حساب میشد ؟
توی اتاقش بود و سعی میکرد با درس خوندن خودشو مشغول کنه
چند روزی رو همونطوری توی خونش حبث (حبس/هبس/حبص/هبص؟) بود
مامانش به هیچ عنوان نمیزاشت پاشو ازخونه بزاره بیرون گوشی رو هم ازش گرفته بود
.
.
.
.
.
.
جونگکوک مث همیشه برای موقع ی ناهار مغازشو بست و رفت بیرون
معمولا تو این تایما با دوستاش رستورانی چیزی میرف ولی امروز میخواست بره جیمینو ببینه
اتفاق خاصی نیوفتاده بود ولی انتظار داشت بعد اونروز جیمین دوباره بهش سر بزنه ولی چون جیمین نیومده بود خودش خواست بره پیشش
کت و شالشو پوشید و سوار ماشین شد و رفت به خونه ی جیمینی که اونروز ادرسشو فهمیده بود
وقتی رسید اونجا جیمینو دید که پشت پنجره داره کتاب میخونه و هندزفری تو گوششه
یه دور دیگه به جیمین نگاه کرد و از ماشین پیاده شد نفسشو سنگین داد بیرون
خونرو از سر تا پا ؛ نگاه کرد خونه ی معمولی بود
قدماشو با مکث برداشت و رفت در زد
ولی وقت در زد با یه زن اعصبانی مواجه شد
کوک : سلام
خانم پارک : سلام .... ب..ببخشید شما ؟
خانم پارک با دیدن جونگکوک کُپ کرد داشت فک میکرد همچین ادمی با همچین ظاهر غیر مناسبی اینجا چیکار میکرد * غیر مناسب کلرمو داشتین (:
کوک : میخواستم جیمینو ببینم
خانم پارک یهو شروع کرد داد زدن : پس همه چی زیر سر توعه ؟ نههه ؟ جیمین خونه نیست پسر جان دیگه هم اینجا برنگرد
کوک : ولی.......
* شپلققققق
خانم پارک درو رو جونگکوک کوبید
فعلا بیخیال جیمین شد و رفت
وقتی داشت سوار ماشینش میشد دوباره یه نگاه به پنجره ی اتاق جیمین کرد ولی جیمینو دید که داره ازش تقلا میکنه نره
ولی از طرفی خانم پارکم دید که داره از پنجره ی پایین خونه نگاش میکنه
اگه الان پا میشد بازم اون زنه سرش داد و بیداد میکرد پس کار احمقانه ای بود که بمونه
ماشینو روشن کرد و از کوچه بیرون اومد
جیمین با دیدن رفتن کوک امیداش نابود شد
.
.
.
.
.
.
.
.حالا که شب بود وقت این بود که جونگکوک دوباره برگرده پیش جیمین تا بفهمه قضیه چیه
خودشم میفهمید یه حسایی نسبت به جیمین داره
اما هنوز فقط میخواست پیش بره و ببینه چی میشه
قبلا یه بار تو رابطه ی گی بوده و زیاد همچین خاطره های خوبی ازش نداره ولی خودشم میدونه به پسرا گرایش داره
به هر حال دوباره تا دم خونه ی جیمین رفت
.
.
.
.
.
.
خانم پارک : جیمینننن !من دارم میرم حموم ....غذا سفارش دادم حواست به زنگ در باشه
جیمین : چشم مامان
وقتی خانم پارک رفت حموم جیمین رفت سمت گیتارشو اونو برداشت و وقتی خواست شروع کنه به زدن صدای زنگ در اومد
دینگ دونگ * یاد دینگ دونگ گفتن جونگکوک افتادم ۰ـ۰
جیمین یاد حرف مامانش افتاد برا همین با هول گیتارو رو زمین گذاشت و از پله ها رفت پایین سر پیچ یکم لیز خورد ولی نیوفتاد * منظورمو میفهمین دیگه ؟
STAI LEGGENDO
^----{which one?}----^
Fanfiction^-^ خلاصه : جیمین یه پسریه که خیلی سرش تو درساشه و خیلی به حاشیه ها توجه نمیکنه(مث یه بیبی 🥺) و خب تو یه شرط بندی میبازه و مجبوره بره تتو بزنه و ..... ادامشو خودتون بخونید (: و این اولینیه که میخوام بنویسم اگه جاییش بد بود بهم بگین باشه ؟ و احس...