• Jungkook pov:
به صفحه دسكتاپ خيره موندم .. يكم از شيشه هاى گيلاس شراب توى پام فرو رفته بود .. دردش باعث شدش به خودم بيام .. دستم رو روى صفحه نگه داشتم تا يوگيوم عكسا رو نبينه .. البته معلوم نى توى اين فاصله چقدرش رو ديده ..
¥ چقدرش رو .. ديدى ؟؟
• سه تا ..پوزخندى زدم و بدون نگاه كردن بهش گفتم :
¥ فكر كنم كه .. كافى باشه .. ممنون بابت .. كمكت ..حرفام رو بريده بريده زدم .. هنوز از ديدن چيزى كه ديدم به اندازه كافى شوك بودم .. اونا از كجا اومده بود روى لب تاب تهيونگ .. اون فايل رو من درست نكرده بودم .. فقط اسمم روش بود چون .. چون مربوط به منه ..
همه چيز عين يه فيلم درام جلوى چشمام پخش شدش .. چيزايى از زندگيم كه هيچ وقت بيان نكرده بودم و هميشه سعى داشتم فراموشش كنم ..
• مطمئنى خوبى ؟؟ اينا چيزى نيست كه بخواى بخاطرش ..
¥ هست يوگيوم هست .. لطفا برو نميخوام وقتى تهيونگ اومد اينجا باشى ..
يوگيوم آروم كمرم رو نوازش كرد و موهام رو بهم ريخت ..
• به هرحال جونگ كوكى .. در خونه ما به روت بازه .. اگر خسته شدى ميتونى بياى .. يا هر اتفاقى كه افتاد ..توى سكوت به لبتاب نگاه ميكردم .. يوگيوم آروم از كنارم رد شد و از اتاق كار تهيونگ رفت بيرون .. مدتى سكوت بود كه صدايى از بيرون اومد ..
• آخخخ .. عوضى چيكار ميكنى ..
صداى يوگيوم بود .. اول احتمال دادم كه يونتان اذيتش كرده باشه پس با عجله رفتم سمت در .. از بالاى پله ها .. چيزى كه ديدم باورم نميشدش ..
¥ ته .. ت.. تو اينجا .. يعنى .. چرا .. زود .. اومدى؟؟
- ببخشيد مزاحم خلوتتون شدم؟
¥ ولش كن .. يوگيوم از دوستاى دانشگاه و دبيرستانمه .. اينجا اومده بود ..
چى بايد ميگفتم؟؟ بايد ميگفتم اومده رمز فايل تو رو باز كنه ؟
¥ بزار بره ته .. يه سرى حرف .. شخصى دارم ..
- شخصى ؟؟تهيونگ ابرويى بالا انداخت و يقه يوگيوم رو ول كرد ..
بعد از خروج يوگيوم تهيونگ از پله ها بالا اومد .. نگاه مضطربم سمت اتاق كارش بود ..
سعى كردم با حرف زدن باهاش يكم ذهنش رو از اتفاقات اخير دور كنم ...
¥ فكر ميكردم اولين روز كارى بعد از تعطيلاته دير بياى ..
- نه اومدم ادامه كارا رو توى خونه انجام بدم
واتتت ؟؟ همينم مونده بود كه الان بره تهيونگ توى اتاق كارش .. و همين اتفاق هم افتاد .. سريع خودم رو رسوندم جلوى چارچوب در و دستم رو باز كردم و مانع تهيونگ شدم ..
¥ تهيونگ لباسات رو عوض نكردى كه ..
- خب بخاطر اينكه ويديوكال دارم با همينا باشم بهتره ..
¥ بيا بريم يه شربتى چيزى بهت بدم .. خسته به نظر ميرسى ..
- جونگ كوك برو كنار .. راستى مگه نگفتى ميخواى شخصى باهام صحبت كنى ؟؟ منتظرم ..تهيونگ من رو از جلوى در هول داد كنار .. و با ديدن صحنه ى روبروش ..
- اينجا .. چه اتفاقى افتاده جونگ كوك ..
هول شدم .. خواستم قدمى بردارم كه تيكه شيشه اى كه انگار از قبل يكم توى پام رفته بود بيشتر خودش رو بين پوستم فرو كرد .. لرزش مردمك چشمام رو ميتونستم خوب درك كنم ..
¥ ته .. من فقط ميخواستم براى تخصص ثبت نام كنم .. اومدم اينجا و لبتابت رو روشن كردم و ..
VOUS LISEZ
Unsolved broken
Fanfictionخوشبختى هميشه داشتن چيزى نيست .. گاهى خوشبختى لذت عميق نداشته هاست .. ~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~ 🥂 Teaser: نگاهى به تهيونگ انداختم كه بى حوصله سعى داشت روى جاده خالى تمركز كنه .. ¥ تهيونگ .. ¥ تهيونگ نميخواى چيزى بگ...