هی جوجه خروس عمته
سرتا پامو یه نگاهی انداخت
_داری به عمه خودتم توهین میکنی کیم جیمین
باهام سست شد کمونده بود که بیوفتم که از بازوهام گرفت_هی نمیخای هیونگتو دعوت کنی داخل؟
+عام..چی..هاا..
منو کنار زد رفت داخل پرو بی ادب مفسد فی الارض
[Taehyung]
کنارش زدمو داخل شدم که یه گربه دیدم جلوم+گربه؟ (•-• قیافه ته ته اون لحظه) چشامو باز بست کردم دیدم یه ادمه نه یه گربه یه نگاه گذرایی بهش کردم کت شلوار مشکی پوشیده بود دستاش مشت کرده بود از سرشم داشت دود بلند میشدو قیافشم عین لبو شده!نکنه سرما خورده باشه•-•(پسره خنگم:)
[suga]
من..من..درست شنیدم این غول بیابونی خوشتیپ بهمم گفت گربه،چی الان من بهش گفتم خوشتیپ؟دستام از شدت عصبانيت مشت کردم که با حرفی که گفت قطع امید کردم نسبت بهش_میگم اقای گربه..نه ببخشید آقای محترم سرما خوردی اخه از سرت داره دود بلند میشه•-•
سرمو برگردوندم دیدم جیمین شبیه جن زده ها داره بهمون نگاه میکنم
[jimin]
درسته تازه داداش واقعیمو پیدا کردم ولی انگاری زندگیش خیلی کوتاه بود،باید اشهدشو بخونه:)
[Taehyung]
اوه انگارب واقعا حالش بده،بی توجه به گربه رو به روم رفتم سمت جیمین دستشو گرفتم کشیدمش دنبالم+جناب پارک کجای میخام ببینمش_اونجای
رفتم وارد سالن ناهار خوردی شدم
+سلام جناب پارک من کیم تهیونگ هستم برادر کیم جیمین!
اوه انگاری خیلس زود خودمو معرفی کردم_بفرما بشین، تو برادر جیمین هستی؟
+اهوم_بی دلیل نیومدی اینجا،برای چی اومدی؟
-چی من الان درست شنیدن این غول بیابونی برادر این جوجه ماشینیه؟
*با خنده رو مخ*+من فکر میکردم شنوایی گربه ها خیلی خوبه ولی انگار اشتباه شنیدم*بازم خنده*
+اوه کلا یادم رفت چی میخاستم بگم!اومدم جیمین ببرم پیش خانواده اصلیش!
قیافه همشون عین علامت تعجب شد!
+من باید برم دیگه،اینم برگه های آزمایش دی ان ای،من بیرون منتظرم اگه تا نیم ساعت دیگه اومدی که با هم میریم اگرم نه
برگشتم کاملا جدی نگاهش کردم:با زور میبرنت!
با یه لبخند از سالن خارج شدم به سمت ماشینم رفتم
[همه جمع]
*جو خیلی سنگین شده*
برگشتم سمتش دستمو گذاشتم روی شونش
+جیمین پسرم تو خانواده اصلیتو پیدا کردی این همون چیزی بود که همیشه میخاستی، خیلی واسم سخته که بزارم بری ولی من میزارم تو خودت تصمیم بگیری،چون این زندگی توعه هیچکس حق نداره توی زندگیت دخالت کنه حتی من پسرم!اگه رفتی و دیدی به اونجا تعلق نداری خودت که میدونی این خونه همیشه درش به روت بازه
نمیتونم بزارم پدرم اشکامو ببنیه و فقط سری تکون دادم
-خوب دیگه اماده شو میریم سئول باهم
+توام میخای بری باهاش پسرهی خیره!؟
-خب معلومه اونطوری هم از دست تو راحت میشم هم جیمین تنها نیست *لبخند مرموز*من جلو میشینم زود باش بریم
انگاری من نخام برمم شوگا هیونگ منو میبره:)
رفتم آپا محکم بغل کردم بغضم ترکید اشک از چشام عین رود جاری شد_اپا مواظب خودت باش باشه!؟من زود برمیگردم نامجون هیونگ جین هیونگم سر میزنم زود میام پیشت!
دستی به سرم کشید+البته پسرم برو خدا به همرات
-اه زود باش بیا دیگه این پیر خرفت چی داره که واسش گریه میکنی :/
دستمو گرفت کشیدم بیرون از عمارت
[Taehyung]
از دود دیدم دو نفر دارن میان سمتم!نکنه این اقا گربهم میخاد بیاد-_-
در ماشین باز شد گربه صندلی داد جلو جیمین رفت پشت نشست خودش روی صندلی جلو!
+هی اسمت چیه
-هی %€¥¢£¢¥£¢¢%(اینا فحش های رکیکه گربه وحشیمونه)
+اوکی دیگه نمیگم هی گربه!
-اگه جرعت داری یه بار دیگه گربه صدام کن!
+باشه گربه
یهو سنگینی چیزی رو روی دیکم احساس کردم سرمو پایین اوردم قبض روح شدم!
+هی هی هی بیخیال من به دیکم نیاز دارم دیگه گربه صدات نمیکنم!
کلتشو از روی دیکم برداشت-مین یونگیم
+خوشبختم
(و جیمین در ان زمان داشت اشهد خود را میخواند چون یقین داشت که تا رسیدن به مقصد یکی از ان دو روانی را از دست میداد)
YOU ARE READING
Beby
Fanfictionهمه از اونجایی شروع شد که کیم تهیونگ برادرشو بعد سال ها گم شده بود پیدا کرد ولی تهیونگ احساس برادرانه بهش نداشت حس مالکیت میکرد نسبت بهش! .......................................... +تو..یعنی واقعا تو برادر واقعیمی -البته،ولی تو باید ددی صدام کنی ج...