با قدمای مسممش سمت اتاقشون حرکت کرد
در اتاقو با پاشنهی کفشش بار کردو سمت تخت کینگ سایز وسط اتاق رفت و ملکشو روی تخت قرار داد
لباسای تن خودشو دونه ب دونه دونه از تنش کند و به گوشهای پرت کرد
حالا نوبت ملکش بود ک براش لخت بشه
پس روش خیمه زدو کل لباساشو از تنش کند!
اهی میکشم از سیلی هوای ک به پوست تنم برخورد داشت میکرد
کاملا برهنه بودم و این منو معذب میکردتوان نداشتم و هرچی ک بدنم عمل میکردو گوش میدادم
پاهام ب طور غریضی تو دلم جمع شدو حالت جنین واری به خودم گرفتم
تنم داشت از صدای بم ته ک اروم داشت موزیکی زیر لب
زمزمه میکرد و سمت کمد میرفت ب لرزه در اومده بود
در کمد زیبای که خیلی سال بود بسته بودو باز میکنمو به
وسایلای زیبای توش خیره میشم
چاقوی که هنوز رد خون دوش بود
سرنگی ک مرگ موش درش تزریق شده بود
داسی که سر خیلیارو بریده بود.....
ولی من با اینا کاری نداشتمدستمو وارد کمد میکنمو با پیدا کردن وسیله مورد نظرم برمیگردم سمت ملکهم
با قرار گرفتم کنار رو تخت سمتش خم میشمو بوسهای رو موهاش قرار میدم
-تو موقعیت درستی قرار بگیری ملکهی من
با تغییر پوزیشن از طرفش لبخندی هیستریکی میزنمو بهچشماش خیره میشم و دستامو رو نیپلای برجستتش میکشم
-قراره طعم شیرتو بچشیساکشنای مکندهای ک از تو وسیلههام برداشته بودمو به نیپلاش برجسته و صورتی رنگ متصل میکنمو دکمهی ک
خیلی وقت بود روشن نشده بودو روشن میکنم
با روشن شدن وسیلهای ک به نیپلام بود درد و لذت عمیقی تو نیپلام حس کردم
سوزشش تا گوشت و استخونمو گرفته بود...و لذتش نالههامو بی امون کرده بود
نگاهمو به نیپلام و دستگاهی ک دست تهیونگ بود میدومو نالهی میکنم برای ازاد شدنم ولی هیچی نصیبم نشد جز نگاه سردش
سر نیپلام بزرگ و بزرگ تر میشدن...
حس میکردن قراره ازشون مایع سفید رنگی ترشح بشه
درد عمیقی که توی تنم پیجیده بود قابل اندازه گیری نبود
قلبم درد میکردتنم درد میکرد
روحم دریده بود
موندم علت زده نگه داشتنم چی بود...با اشکای جاری که از چشمام میاد نگاهی به تهیونگ میکنمو با درد مینالم
-تو برادر منی....ته این کارت....بگاییه
با سیاهی که یهو چشمم رفت دیگه هیچی نمیفهمیدم
خیلی داشت زر زر میکرد
ببا ضربهای که با کنارههای دستم به طرف نخاعش زدم
بیهوش شدو ساکشنارو برمیدارم از رو نیپلاشو خم میشم سمتشو شروع میکنم به مکیدن نیپلاش
با هارد شدن دیکم دستمو سمت شلوارم میبرمو از تنم درش میارم و همراه باکسرم پرتش میکنم پایین تخت
بلند میشمو روش خیمه میزنم کلاهک دیکمو نیپلاش میشمو مالشش میدم و شروع میکنم به پمپ کردن دیکم تو
دستمو.....با نزدیک شدنم اهی میکشمو دست ازادمو سمت فکش
میبرمو از هم بازش میکنم دهنشو و با کام شدنم تو دهنش خالی میکنم کاممو
میکشم عقبو ب دهن پر کامش نگاه جنون امیزی میکنم
-نمیزارم تولم گشنه بمونه از خابت بیدار شدی شیرتو بخور
دوتا انگشتامو وارد دهنش میکنمو کامم سر میدم پایین تا از گلوش بره پایین
با تموم شد کارم از دهنش دوتا انگشتامو میکشم بیرونو تو بغلم میگیرمشو دوتا انگشتامو رو سوراخش میکشمو با زور
واردش میکنمو به خودم میچسبونمش تا تو ارامش با هم بغلم
زیر گوشش زمزمه میکنم-میدونم ملکهی من الان خیلی خوشحالی از بودنم تو زندگیت
........
با داد د بیدادای چان از تو اتاق میام بیرونو نگاهی به تنش میکنمنمیتونستم بیشتر از این احساسی که داشتمو تحمل کنمو
سمتش میرمو از پشت بهش میچسبمو دیک هاردمو به بوتش میچسبونم
درسته..تفاوت قدیمون بیداد میکرد ولی کی گفته که اونی که باتمه منم؟
دستمو اروم روی بوتش میکشمو با تردید نگاهش میکنم-خودت حسمو راجب خودت میدونی چرا با این بوت جلوم
وایمیستی و تو این لباس سکسی اشپزی میکنی توله وولفم؟
با دیدن شیر موزی ک کنار دستش بود چشمام برقی میزنه و
میزنمش کنارو شیر موزو برمیدارمو بازش میکنم
-این دفعه به خاطر شیر موز از خیر بوتت میگذرم چانی
YOU ARE READING
Beby
Fanfictionهمه از اونجایی شروع شد که کیم تهیونگ برادرشو بعد سال ها گم شده بود پیدا کرد ولی تهیونگ احساس برادرانه بهش نداشت حس مالکیت میکرد نسبت بهش! .......................................... +تو..یعنی واقعا تو برادر واقعیمی -البته،ولی تو باید ددی صدام کنی ج...