Part 7 💜

150 23 8
                                    


سلام سلام، بعد یه مدت تقریبا یه ماهه برگشتم. اما دیگه اگه خدا بخواد آپ‌ها به موقع میشن که همون هر هفته چهارشنبه هاست.

امیدوارم این بچه رو دوست داشته باشین و کلیییی عشق بهش بدین.

----------------------------------------------------------------------------

تهیونگ و جانگ کوک به هم نگاه میکنن، و جانگ کوک تقریبا با چشم‌هاش میپرسه که اون یکی مرد مشکلی داره یا نه. تهیونگ سعی کرد در حالی که به معنای آره سر تکون میده نامشهود بنظر برسه، به امید اینکه جانگ کوک طرف اون باشه. جانگ کوک دست آزاد یونگی رو گرفت، و پشتش رو با انگشت شستش نوازش کرد. توی اون لحظه تهیونگ میدونست اون‌ها هردوشون حقیقتا یه طرفن، و اون روز با تلاش برای خوش حال کردن یونگی سپری میشه.

"ببخشید که خیلی طول کشید. کیوتی مین دیروز واقعا زیادی هیجان زده‌امون کرد. واسه همین کارمون 10 ساعت طول کشید. واقعا گاهی عاشق خون‌ آشام بودنم." سوکجین از همون لحظه که پاش رو تو اتاق گذاشت جلف بودن رو شروع کرد، اتاق بوی شامپو بدن استخودوسش رو میداد، و تهیونگ واقعا عاشق بوش بود.

"مین کیه؟" تهیونگ درحالی که قلبش کمی تندتر میزد، پرسید. اون هیچ وقت اون اسم رو قبلا نشنیده بود، یعنی مرد اسرارآمیزش بود؟ اونوقت اسم کاملش چی بود؟

"اون نقاشی همسایه‌امونه. اون بالاخره شروع کرده به ترک کردن نقاشی خودش تا بقیه رو هم ببینه پس ما رفتیم و باهاش دوست شدیم! اون ستودنیه تهیونگی، تو عاشقش میشی."

قبل از اینکه تهیونگ بتونه جواب سوکجین رو بده، یونگی مداخله کرد، و نقشه‌ی جامع تهیونگ رو خراب کرد.

"بهم اعتماد کن جینی، تهیونگ همین حالاش هم عاشقش شده. من بیش از یه بار در حالی که به نقاشی مین خیره شده بود، گیرش انداختم. اون‌ها با هم کیوت میشن، اینطور فکر نمیکنی؟"

لب‌های تهیونگ در حالی که با دقت به صورت یونگی که در حال ریسه رفتن بود خیره شده بود، یه خط صاف ساختن. بیشتر بابت خودش که تا چند دقیقه قبل داشت به یونگی اهمیت میداد، پوکر شده بود.

"در دفاع از خودم، تا حالا دیدی اون چقدر زیباست؟"

جانگ کوک و سوکجین به گفته‌ی‌ تهیونگ سر تکون دادن، و با اینکه جیمین واقعا خیلی زیباست موافقت کردن.

"تقریبا ازش درخواست یه تریسام کردیم." جانگ کوک به تهیونگ چشمک زد، و باعث شد سوکجین چشم خوره بره.

"الان هم داشتی درخواست میکردی؟"

"...نه." جانگ کوک با دودلی جواب داد، چرا که نمیخواست وقتی دوست‌هاشون هنوز توی اتاق بودن سوکجین هیچ گونه تنبیهی رو شروع کنه. سوکجین اصلا از بیننده داشتن خجالت زده نمیشد.

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Jul 21, 2021 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

Wanderer | MinVWo Geschichten leben. Entdecke jetzt