part 12

168 35 46
                                    

Lisa

داخل کافه ای که جنی گفته بود رفتیم کافه تم  صافتی داشت و از اون جالب تر این بود که اونجا پر از زوج های دختر بود!
میز دونفره ای که کنار شیشه کافه بود و رنگ صورتی پاستیلی داشت رو انتخاب کردیم و اونجا نشستیم

+جنی چی میخوری؟

جنی چهره کیوت و متفکری به خودش گرفت که باعث شد دختر مو مشکی لبخند بزنه
سرشو بالا آورد و با حالت بامزه ای سرشو تکون داد و گفت

_ نمی دونم

×ببخشید چه چیزی سفارش می دید براتون بیارم؟

+لطفا یه آیس پک و یه اسپرسو

×چشم

_لیسا چرا برای خودت یه چیز دیگه سفارش دادی؟!

+میرم حساب کنم

آستین لباسمو و گرفت و با حالت مظلومی تو چشمام نگاه کرد

_ جوابم رو ندادی

موهاشو نوازش کردم و با لبخند گفتم

+وقتی اومدم میگم

آستینمو ول کرد و باشه ای زیر لب گفت
وقتی داشتم حساب می کردم اسپرسو و آیس پک رو برامون آورده بودن روی صندلیم نشستم که دوباره سوالشو پرسید

_چرا برای منم اسپرسو نگرفتی؟

+چونکه اسپرسو تلخه..و خوب از اونجایی که تو طبع شیرینی داری  بهت نمیسازه

کمی  از آیس پکشو خورد و گفت

_ تو از کجا میدونی من طبع شیرینی دارم؟

+خب میدونم دیگه اومم..جنی دوست داری بعدش بریم شهربازی...فکر نکن قصدی دارما،فقط چون حیفه حالا که اومدی دنیای آدما نری اونجا

_خیلییی عالیه میشه بریممم...فقط کجاست؟!

لبخند شیرینی مثل شیرینی و کیوتی خودش زدم و گفتم

+معلومه که میشه ،خودت میفهمی

.......

_ لیساا میشه بریم اونو سوار شیم؟

+اما ترسناکه ها نمیترسی؟

_معلومه که نه من اصیل زاده ام برای چی باید بترسم

+خب باشه

بعد از اینکه بلیطارو گرفتم سوار ترن هوایی شدیم ،ترن هوایی اول آروم حرکت کرد و بعد یکدفعه ای سرعتشو زیاد کرد .
جنی دستمو بغل کرده بود و چشماشو بسته بود و جیغ میزد ازکاراش خنده ام گرفته بود

_نخنددد من دارم سکته میکنم از ترسسس

بین خنده هام گفتم

+آخه ..منکه ..بهت گفتم..ترسناکه..خودت گوش نمی دی..ناسلامتی..خوناشامی..چرا می‌ترسی..؟

_لیسااا بگو وایسهه

The moon is the color of bloodWhere stories live. Discover now