Lisa
داخل کافه ای که جنی گفته بود رفتیم کافه تم صافتی داشت و از اون جالب تر این بود که اونجا پر از زوج های دختر بود!
میز دونفره ای که کنار شیشه کافه بود و رنگ صورتی پاستیلی داشت رو انتخاب کردیم و اونجا نشستیم+جنی چی میخوری؟
جنی چهره کیوت و متفکری به خودش گرفت که باعث شد دختر مو مشکی لبخند بزنه
سرشو بالا آورد و با حالت بامزه ای سرشو تکون داد و گفت_ نمی دونم
×ببخشید چه چیزی سفارش می دید براتون بیارم؟
+لطفا یه آیس پک و یه اسپرسو
×چشم
_لیسا چرا برای خودت یه چیز دیگه سفارش دادی؟!
+میرم حساب کنم
آستین لباسمو و گرفت و با حالت مظلومی تو چشمام نگاه کرد
_ جوابم رو ندادی
موهاشو نوازش کردم و با لبخند گفتم
+وقتی اومدم میگم
آستینمو ول کرد و باشه ای زیر لب گفت
وقتی داشتم حساب می کردم اسپرسو و آیس پک رو برامون آورده بودن روی صندلیم نشستم که دوباره سوالشو پرسید_چرا برای منم اسپرسو نگرفتی؟
+چونکه اسپرسو تلخه..و خوب از اونجایی که تو طبع شیرینی داری بهت نمیسازه
کمی از آیس پکشو خورد و گفت
_ تو از کجا میدونی من طبع شیرینی دارم؟
+خب میدونم دیگه اومم..جنی دوست داری بعدش بریم شهربازی...فکر نکن قصدی دارما،فقط چون حیفه حالا که اومدی دنیای آدما نری اونجا
_خیلییی عالیه میشه بریممم...فقط کجاست؟!
لبخند شیرینی مثل شیرینی و کیوتی خودش زدم و گفتم
+معلومه که میشه ،خودت میفهمی
.......
_ لیساا میشه بریم اونو سوار شیم؟
+اما ترسناکه ها نمیترسی؟
_معلومه که نه من اصیل زاده ام برای چی باید بترسم
+خب باشه
بعد از اینکه بلیطارو گرفتم سوار ترن هوایی شدیم ،ترن هوایی اول آروم حرکت کرد و بعد یکدفعه ای سرعتشو زیاد کرد .
جنی دستمو بغل کرده بود و چشماشو بسته بود و جیغ میزد ازکاراش خنده ام گرفته بود_نخنددد من دارم سکته میکنم از ترسسس
بین خنده هام گفتم
+آخه ..منکه ..بهت گفتم..ترسناکه..خودت گوش نمی دی..ناسلامتی..خوناشامی..چرا میترسی..؟
_لیسااا بگو وایسهه
YOU ARE READING
The moon is the color of blood
Vampireخلاصه: شاهزادگان تنها بازمانده های خاندان سوم اصیل زاده ها یعنی جنی و جه بوم تصمیم میگیرن تا به کمک پسر عمویشان هیونجین ... بازمانده های پنج خاندان اصیل خون آشام ها را که در حمله ی گرگینه ها از بین رفتند را،دوباره کنار هم جمع کنند اما آیا می توانن...