Shawn
عقب تر از همه حرکت میکردم نیمی از راه رو رفته بودیم که حس کردم چشمام سیاهی رفت و سرم سنگین شد وقتی چشمام رو باز کردم داخل یه اتاق بزرگ و بدون نور بودم حس ترس تموم وجودمو گرفته بود با تموم توانم داد زدم
_رزیییی..جه بوممم هیییی بچه هاااا کجایینن؟ کسی اینجا هستتت؟؟
+پسرجون بهتره آروم باشی چون کسی صداتو نمی شنوه
با صدای ناشناسی که شنیدم قلبم از ترس ایستاد
_تو کی هستییی؟؟ باهام چی کار داریی؟
+نترس فقط میخوام بهت کمک کنم
_کمک؟؟اصلا تو منو از کجا میشناسی چرا میخوای کمکم کنی؟
+بچه جون خیلی سوال میکنی من قصدم خیره پس بهتره باهم دوست باشیم نظرت چیه؟
_دوست؟چرا باید باهات دوست بشم؟
+چون برای رسیدن به خیلی چیزا بهم نیاز پیدا میکنی
_منظورت از خیلی چیزا چیه؟
+من میدونم که تو عاشق رزی هستی به خاطر همین میخوام کمکت کنم که به رزیت برسی و از شر اون جیسو عوضی خلاص شی رزی مال توعه کسی حق نداره اونو ازت بگیره اما..
_اما..چی؟
+اما جیسو داره کاری میکنه که رزی رو ازت دور کنه و داره کاری میکنه رزی که عاشقت بود ازت متنفر بشه وای پسر بیچاره نگو که نفهمیدی!؟
_چییی اون جیسوی عوضی...صبرکن تو اینا رو از کجا میدونی؟
دستشو زیر چونم گذاشت و گفت
+من خیلی چیزا از تو و زندگیت میدونم پسرجون
_اینجا چی به تو میرسه؟
+به من؟ هیچی فقط میخوام بیای و بهم بگی اونا چی کار میکنن
_اونا؟
+منظورم کسایی هستن که توی قصرن مثل جنی..جه بوم..هیونجین..و بقیه شون
_پس میخوای جاسوست باشم و برات جاسوسی کنم درسته؟
+زدی وسط هدف خیلی خوبه زود منظورمو میگیری
_من این کارو نمیکنم
نیشخندی زد و با خنده گفت
+تو این کارو انجام میدی نه برای من برای خودت
_چرا میخوای برات جاسوسی کنم؟
+من میخوام کمکشون کنم فقط همین این خواسته زیادیه که بیای و حرفا و کاریی که میکنن رو بهم بگی و منم در عوضش کمکتون کنم؟؟
_خب میرم بهشون میگم و خودشون بهت میگن
+نه..چقدر احمقی اونا نمیخوان من کمکشون کنم
BINABASA MO ANG
The moon is the color of blood
Vampireخلاصه: شاهزادگان تنها بازمانده های خاندان سوم اصیل زاده ها یعنی جنی و جه بوم تصمیم میگیرن تا به کمک پسر عمویشان هیونجین ... بازمانده های پنج خاندان اصیل خون آشام ها را که در حمله ی گرگینه ها از بین رفتند را،دوباره کنار هم جمع کنند اما آیا می توانن...