part 15

236 41 57
                                    

Shawn

عقب تر از همه حرکت میکردم نیمی از راه رو رفته بودیم که حس کردم چشمام سیاهی رفت و سرم سنگین شد وقتی چشمام رو باز کردم داخل یه اتاق بزرگ و بدون نور بودم حس ترس تموم وجودمو گرفته بود با تموم توانم داد زدم

_رزیییی..جه بوممم هیییی بچه هاااا کجایینن؟ کسی اینجا هستتت؟؟

+پسرجون بهتره آروم باشی چون کسی صداتو نمی شنوه

با صدای ناشناسی که شنیدم قلبم از ترس ایستاد

_تو کی هستییی؟؟ باهام چی کار داریی؟

+نترس فقط میخوام بهت کمک کنم

_کمک؟؟اصلا تو منو از کجا میشناسی چرا میخوای کمکم کنی؟

+بچه جون خیلی سوال میکنی من قصدم خیره پس بهتره باهم دوست باشیم نظرت چیه؟

_دوست؟چرا باید باهات دوست بشم؟

+چون برای رسیدن به خیلی چیزا بهم نیاز پیدا میکنی

_منظورت از خیلی چیزا چیه؟

+من میدونم که تو عاشق رزی هستی به خاطر همین میخوام کمکت کنم که به رزیت برسی و از شر اون جیسو عوضی خلاص شی رزی مال توعه کسی حق نداره اونو ازت بگیره اما..

_اما..چی؟

+اما جیسو داره کاری میکنه که رزی رو ازت دور کنه و داره کاری میکنه رزی که عاشقت بود ازت متنفر بشه وای پسر بیچاره نگو که نفهمیدی!؟

_چییی اون جیسوی عوضی...صبرکن تو اینا رو از کجا میدونی؟

دستشو زیر چونم گذاشت و گفت

+من خیلی چیزا از تو و زندگیت میدونم پسرجون

_اینجا چی به تو میرسه؟

+به من؟ هیچی فقط میخوام بیای و بهم بگی اونا چی کار میکنن

_اونا؟

+منظورم کسایی هستن که توی قصرن مثل جنی..جه بوم..هیونجین..و بقیه شون

_پس میخوای جاسوست باشم و برات جاسوسی کنم درسته؟

+زدی وسط هدف خیلی خوبه زود منظورمو میگیری

_من این کارو نمیکنم

نیشخندی زد و با خنده گفت

+تو این کارو انجام میدی نه برای من برای خودت

_چرا میخوای برات جاسوسی کنم؟

+من میخوام کمکشون کنم فقط همین این خواسته زیادیه که بیای و حرفا و کاریی که میکنن رو بهم بگی و منم در عوضش کمکتون کنم؟؟

_خب میرم بهشون میگم و خودشون بهت میگن

+نه..چقدر احمقی اونا نمی‌خوان من کمکشون کنم

Naabot mo na ang dulo ng mga na-publish na parte.

⏰ Huling update: Sep 02, 2021 ⏰

Idagdag ang kuwentong ito sa iyong Library para ma-notify tungkol sa mga bagong parte!

The moon is the color of bloodTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon