درست پنج روز پیش بود که همه چیزو فهمیدم ...
همسرت...
نه ، در واقع مادر جونگین ؛ اون زن هرگز با تو ازدواج نکرده و درست بعد از به دنیا اوردن بچه واسه همیشه ترکت کرده...نمیدونم باید بخندم یا اشک بریزم...
نمیدونم امروز عصر زیر بارون گریه میکردم یا هوای داغ تابستون بارونو روی صورتم گرم کرده بود ...
فقط میدونم که درد داره...از دست دادن روز هایی که میتونستیم کنار هم باشیم، روزهایی که میتونستم تو بزرگ کردن جونگین بهت کمک کنم ،روزهایی که میشد صد ها عکس دیگه با دوربین مورد علاقه ات بگیریم و به کلکسیون روی پیانوی خونمون اضافه کنیم و تمامش توی دوری گذشته...
برگشتنت به اینجا و فهمیدن تمام راز هایی که سالها ازم مخفی کرده بودی ...
میخام باور کنم که تموم اینا یه نشونش، یه نشونه که میگه وقت برگشته...
بیا دوباره گناه کنیم کریس ...
من به این گناه برای ادامه زندگیم نیاز دارم عزیزترینم...
KAMU SEDANG MEMBACA
Sweet little sin~
Romansaاین یه قصه کوچولو از یه گناه کوچولوی شیرینه که به شیوه متفاوتی بیان شده ... کاپلش چانلیکسه و ژانر نامه نگاری/خاطره نویسی داره تقدیم به کسایی که مثل من عاشق چیزای کوچولوی شیرینن...