Chapter 6

1.5K 251 20
                                    

از اونجایی که این ایده‌ی جیمین بود، همه رو خونه‌ی خودش دعوت کرد اما در نهایت با موافقتش قرار شد به خونه‌ی جونگکوک برن. فضاش بهتر و آشناتر بود؛ چون قبلا اونجا دورهمی داشتن.
نامجون دعوتش رو قبول کرد و از اول خیال جیمین راحت شد، ولی یونگی در جواب پیام جونگکوک فقط گفته بود:
"درباره‌ش فکر میکنم"
"احتمالا منظورشه اون موقع بیدار نیست که بیاد." جونگکوک حرفش رو معنی کرد.

آپارتمان جونگکوک برخلاف تعمیرگاهش که پُر از وسایل برقی بود، فضای ساده و گرمی داشت.
"به خاطر اینکه اون بیشتر طبقه پایین زندگی میکنه و فقط برای خواب میاد اینجا، اونم تازه اگه یادش باشه. یا مگر اینکه من بیارمش." تهیونگ چند ماه پیش به جیمین که برای اولین بار به آپارتمان کوک اومده بود، گفت.
مبلمانش معمولی بود، کاناپه‌ی خاکستری تیره، یک میز مناسب و فرش تمیز. همه‌ی این‌ها برای صاحب‌خونه بود، نه خودِ جونگکوک. به هر حال راحت و زیبا به نظر میومد.

با اصرار و پا فشاری جیمین، یخچال رو تا خِرخره از سودا و آب‌جو پر کردن و به اندازه‌ی سه ماه، پاپ‌کرن خریدن. قرار گذاشتن که اگر گشنه‌شون شد (مخصوصا جونگکوک)، پیتزا سفارش بدن.
الان فقط دغدغه‌ی انتخاب فیلم رو داشتن.

تهیونگ دوست داشت یک درامای احساسی از زن جوانی که خاطراتش با معشوقه‌اش رو از دست میده، تماشا کنه؛ ولی جونگکوک Mad max رو میخواست. برای جیمین فرق نمیکرد و فقط بینشون پا در میونی میکرد و مواظب بود تا پاپ‌کرنی که برای شروع درست کرده بودن، به عنوان سلاح استفاده نشه!

نهایتا سنگ کاغذ قیچی کردن؛ جونگکوک برد و پوزخند پیروزمندانه‌ای به تهیونگ زد. بعد به سمت تلویزیون قدم برداشت تا فیلم رو پخش کنه.
"اون یکم عوضیه، نیست؟" تهیونگ پرسید در حالیکه خودشو جیمین به جونگکوک نگاه میکردن که فقط با قرار دادنِ دستش روی تلویزیون، صفحه‌ی منو رو باز کرد.
جیمین به نشونه‌ی موافقت هومی کرد و تهیونگ دوباره گفت: "دوستش دارم."

نامجون سر وقت رسید. وقتی از در وارد میشد با حواس پرتی برای بقیه دست تکون داد. ایرپاد توی گوشش و گوشی توی دستش بود و با کسی صحبت میکرد. جیمین به سرعت فهمید با زبان فرانسوی حرف میزنه.
تهیونگ گفت: "به جین هیونگ سلام برسون!" و نامجون سر تکون داد و به کره‌ای گفت: "بچه‌ها سلام میرسونن."
خودشو روی کاناپه‌ی جونگکوک انداخت و به ادامه‌ی صحبتش به فرانسوی پرداخت.

"قبل از اینکه جین هیونگ بره، نامجون هیونگ بهش فرانسوی یاد میداد." جونگکوک توضیح داد. امواجش رو به داخل ماکروفر فرستاد تا از آماده شدن پاپ‌کرن مطمئن بشه و تصمیم گرفت برای یک دقیقه‌ی دیگه هم روشنش بذاره. "البته ما فکر میکنیم این تنها چیزِ فرانسوی‌ای نیست که بهش داده~"
"میدونی که میتونم حرفاتو بشنوم درسته؟" نامجون از پذیرایی گفت و جونگکوک قهقهه زد.
"این فقط یکم خنده داره." تهیونگ گفت. "اینکه انقدر مخفیانه جین هیونگ رو دوست داری." قسمت آخر جمله‌ش رو با صدای بلندتری گفت.

Petals and Ink [Yoonmin]Where stories live. Discover now