part.1

3.2K 292 11
                                    

+ارون، به پیچ بعدی چقدر مونده؟
-ده ثانیه دیگه باید به راست بچرخید.
نیشخندی گوشه لبش به وجود اومد. شروع کرد به شمردن و با رسیدن به عدد ده، سمت راست پیچید ولی خب، همه چیز طبق انتظار ادم پیش نمیره درسته؟
با برخوردش به شخص ناشناسی، دوتاشون پخش زمین شدن و اسکیت برد، تا وسط خیابون رفت. سرش رو گرفت و اروم ماساژش داد.
+اخ اخ...جلوتو نگاه کن پیرمرد!
با صدای شکستن چیزی، سرش رو سریع سمت خیابون برگردوند و از دیدن اسکیت بردی که شکسته شده بود، چشم هاش گرد شد.
+نهههه امکان ندارهههه بی اس عزیزممممممم!
سرش رو سمت اون پیرمرد برگردوند تا بهش بپره ولی دیدن جذابیت اون مرد، باعث شد زبونش لحظه ای بند بیاد.
-بابت اسکیت بوردت متاسفم بچه خسارتشو میپردازم.
میخواست ازش تشکر کنه ولی نیشخند گوشه لب مرد، باعث شد سریع بلند شه و بهش بتوپه.
+من بچه نیستم و خیر، علاقه ای به پول شما ندارم. فقط دفعه بعد، جلوی چشماتونو نگاه کنید!
البته که از درون بخاطر اسکیت شکسته شدش زار میزد.
-فکر نکنم اونی که مقصره من باشم.
ناخون هاش رو کف دستش فرو کرد تا مشتش رو کنترل کنه و با غضب به مرد جلوش خیره شد.
+حالا که اینطور میگید، من خسارتمو میخوام!
با حالت تخسی، پاش رو به زمین کوبید.
مرد با دیدن واکنش کیوت پسر مو بلوطی، تکخندی زد و موهاش رو بهم ریخت.
-باشه پسر کوچولو، شماره و اسمتو بهم بگو تا بهت پیام بدم.
مو بلوطی، دست مرد رو محکم پس زد و صداش رو بلند کرد.
+من کوچولو نیستمممم.
-منم پیرمرد نیستم. اسمم جئون جانگکوکه میتونی اقای جئون صدام کنی.
پسر با اخم روش رو برگردوند.
+منم کیم تهیونگم، میتونی اقای کیم صدام کنی.
جانگکوک خندید و دوباره موهای پسر رو بهم ریخت.
-هنوز برای اقا صدا شدنت خیلی زوده.
تهیونگ، دست به کمر زد و اخمهاش رو بیشتر تو هم کرد. البته که کم نمیاورد. اون کیم تهیونگ بود؛ یه پسر لجباز و یه دنده.
+خودت چند سالته که باید اقا صدات کنم؟
مرد، دستش رو زیر چونش زد و یکم فکر کرد.
-اوممم اگه اشتباه نکنم امسال ۲۶سالم شد.
اخمهای تهیونگ کم کم محو شد و همزمان که چشم هاش گرد و گرد تر میشدن، انگشت هاش رو جلوی صورتش گرفت و شروع کرد به شمردن.
+یک..دو..سه..چهار...نهههه سال از من بزرگتریییی وات د هل!
جانگکوک دوباره خندید و خبیث نگاهش کرد.
-علاوه بر اون، پلیسم هستم.
تهیونگ چند قدم برای امنیت خودش از جانگکوک فاصله گرفت و لبخند عجیبی زد.
+آرون، راه خونه از کدوم طرفه؟
*مستقیم.
نگاه گیج شده جانگکوک روی تهیونگ میچرخید.
-صدای کی بود؟
+بهترین دوستم و اینکه خوشحال شدم دیدمتون اقای جئون و الانم باید برم خونه که خیلی دیر شدهههه."
سریع دوید و همینکه خواست از کنار جانگکوک رد بشه، از پشت هودیش گرفته شد.

+ولم کننن، غلط کردم شکر خوردم، دیگه تو خیابون اسکیت سواری نمیکنم.
حرف هاش رو تند تند میگفت و توجهی به جانگکوک که داشت از خنده میلرزید نداشت.
-کاریت ندارم بچه، میرسونمت. جبران اینکه اسکیت بازیتو خراب کردم، هوم؟
کم کم تهیونگ اروم گرفت و با چشم های براقش، به کوک نگاه کرد.
+تو راه برام بابل تی میگیری؟
جانگکوک سرش رو تکون داد و موهای تهیونگ رو بهم ریخت.
-البته کوچولو، قول میدم.
تهیونگ لبخند بزرگی زد.
+ارههه همینه..همیشه پلیسا رو دوست داشتم.
با چاپلوسی گفت و دنبال جانگکوک راه افتاد. با دیدن ماشین تسلا، سوتی زد و لبخندش گشاد تر شد.
+این خیلی خوبههه.
-اون نه کوچولو این ماشینه منه.
لبخند تهیونگ ماسید و به بنز ساده ی جانگکوک زل زد.
+همیشه میدونستم پلیسا حوصله سر برن.
با اخم تو ماشین جا گرفت و گوشیش رو بیرون اورد تا حداقل یکم بازی کنه. جانگکوک سوار ماشین شد و روشنش کرد.
-خب ادرس خونتون کجاست؟
. . .

تهیونگ با خوشحالی پیاده شد و دست آزادش رو برای جانگکوکِ وحشت زده تکون داد.
+خیلی خوش گذشت اقای جئون، ممنون و بای بای.
خدمتکار در رو باز کرد و منتظر تهیونگ شد. پسر با دو خودش رو به سالن رسوند و خواهرش رو صدا کرد.
+تهیانگگگگگگ.
با دیدن خواهر کوچولوش، عروسک، ابنبات، دو جعبه پیتزا و یه تاج تو بغلش گذاشت.
+اینا برای توعه.
تهیانگ با چشمهای گرد شده به تهیونگ نگاه میکرد و چیزی نمیگفت.
+یه مرد مهربون در عوض اسکیت بوردم اینا رو خرید.
خبیث خندید و دستش رو برای خواهرش تکون داد.
+من میرم یه اسکیت دیگه درست کنم، مزاحمم نشید لطفا.
و از جلوی چشم تهیانگ محو شد. تهیانگ نگاهی به وسایل های تو دستش کرد و فقط تونست با شوک، ممنون کوچیکی زیر لب بگه.
. . .
پلک سمت چپش همینجور میپرید و عصبی، با انگشتش به فرمون ضربه میزد. اون پسر، رسما جیبش رو خالی کرده بود. ادم خسیسی بنظر نمیرسید ولی تهیونگ، دست گذاشته بود روی بالاترین قیمت ها.
دستش رو روی صورتش گذاشت و اهی کشید.
-ببین برخوردم با اون پسر چیکار کرد!
گوشیش رو برداشت و تو مخاطبینش رفت؛ اسم پسر تو لیستش خودنمایی میکرد. اهی کشید و دوتا قلب کنارش رو پاک کرد.
-پسر کوچولوی کیوت.
همراه با لبخندی که روی لب هاش جا خوش کرده بود، لبه گوشیش رو به لبش زد.
-شاید قراره بیشتر باهاش آشنا بشم!

Mr. PoliceWhere stories live. Discover now