خمیازه بلندی کشید و پاش رو محکم به جسم نرم کنارش کوبید ولی بلافاصله با صدای فریادی که شنید از کارش پشیمون شد.
سریع چشماش رو باز کرد و به جونگکوک که دستشو بین پاهاش گذاشته بود و عین مار به خودش میپیچید خیره شد.
"نباید بخندی..نباید بخندی...نباید بخندی....."
ولی لباش بر افکارش غلبه کردند و با صدای بلندی زد زیر خنده.
در همین حین دستش رو اروم رو دست پسر بزرگتر گذاشت و با خنده ماساژش داد.+ببخشیدددد حواسم نبود
با شیطنت خندید و دستش رو بیشتر فشار داد که دوباره صدای داد جونگکوک به گوشش رسید.
-نکن توله!! زدی ناقصم کردی..واای خدا دارم میمیرم دیگه بچه دار نمیشم
کمی بعد از اینکه از شدت دردش کمتر شد دستش رو اروم از رو دیکش برداشت و نفس عمیقی کشید
-صبحت بخیر!
+صبح تو هم بخیر کوکو
بوسه سریعی رو لبای معشوقش زد و اروم از روی تخت بلند شد،با دردی که تو کمرش پیچید ناخوداگاه هقی زد و دستشو رو کمرش گذاشت.
-بلند نشو ته...بیا دراز بکش تا ماساژت بدم
بعد نفس عمیقی، اروم روی تخت دراز کشید و دستاش رو زیر سرش گذاشت.
زیر چشمی نگاهی به جونگکوک انداخت که تنها با یه باکسر نزدیکش میشد.چشماش رو بدنش میچرخید و تو دلش از جذابیت مردش جیغ میکشید.
با حس دستای گرم جونگکوک رو کمرش ناله ارومی سر داد و چشماش رو بست.+اوممم خیلی خوبه...
-ریلکس کن دارلینگ کم کم خوب میشه..
به پسر زیر دستش ررخیره شد و نفس عمیقی کشید تا خودش رو کنترل کنه.
نگاهی به ساعت انداخت و با دیدن عدد دوازده چشماش گرد شد و با حواس پرتی محکم کمر دوست پسرش رو فشار داد که دادش به هوا رفت.+اخ داری چیکار میکنی؟
با پشیمونی دوباره کمرش رو نوازش کرد.
-ببخشید فسقلی ولی خیلی دیرم شده ساعت دوازده اس
تهیونگ با تخسی روشو برگردوند و اخمی کرد.
+خب الان که دوازده هست،نرو سرکار بجاش بریم بگردیم و شراب برنج بخوریم!
با شیطنت به کوک خیره شد.
با حس خطری که از ته ساطع میشد کمی عقب رفت و چینی به بینیش داد.-کی گفته قراره شراب بخوریم؟؟
+خودت گفتی وقتی به سن قانونی رسیدم شراب برنج برات میخرم
لعنتی به خودش فرستاد و دستی تو موهاش کشید.
-باشه پس، اول برو حموم !
+عایش تو چجور دوست پسری هستی،الان باید میگفتی بیا باهم بریم حموم
-اگه میخوای کمرت رو داغون کنی میام دارلینگ
YOU ARE READING
Mr. Police
Actionخلاصه: +ج....جونگکوک بس کن لعنتی این کارات چه معنی میده؟تو قول دادی کاری به تهیانگ نداشته باشی! جونگکوک پوزخندی زد و تهیونگ رو سمت ماشین هل داد. -فقط من قول دادم ولی اون که قول نداد. نگاه تهیونگ به جایی که جونگکوک اشاره کرده بود افتاد و شوک زده فریا...