+یعنی چی تراشه نداره؟
-همونطور که قبلا گفتم اطلاعات تو خونش حل شده و حدس میزدم تراشه اصلی ای وجود داره ولی همچین چیزی نیست.
جونگکوک نفس آسوده ای کشید و به رئیسش خیره شد.
مرد پیر فریادی از سر عصبانیت زد و با حرص سمت تهیونگ قدم برداشت،خواست مشتی تو صورتش بکوبه که دستش توسط جونگکوک گرفته شد.×رئیس نمیتونید همچین کاری کنید...
+به من نگو چیکار کنم و نکنم جئون!!! جواب مقامات رو چی بدم؟؟لعنت به پدر و مادرت کیم تهیونگ!!
مشتش رو از دست پلیس جوان خارج کرد و از اتاق بیرون رفت.
سه پسر توی اتاق نفس راحتی کشیدن و هرکدوم گوشه ای نشستن.*اطلاعات تو بدن خواهره نیست؟
با حرف یونگی،نامجون آهی کشید و روش رو برگردوند.
+نمیتونم روش ازمایش کنم...
*چرا؟
+هنوز زیر سن قانونیه و بچه اس...
جونگکوک پوزخندی زد و با حرص دستاش رو مشت کرد.
×تهیونگ بچه نبود نه؟
+نه دیگه بچه نیست هیجده سالش شده!
×اتفاقا هنوز بچس و خیلی جوونه!
+اقای به ظاهر نگران اگه بچه اس چرا بهش دست زدی؟؟؟در این حدم نمیتونی خودت رو نگه داری؟
نامجون با حرص زمزمه کرد و از جاش بلند شد که با ناله تهیونگ با استرس به یونگی و جونگکوکِ عصبی خیره شد.
+میرم رئیس رو بیارم!
و از اتاق بیرون رفت.
*فکر کنم منم باید برم..
×نه بشین لطفا !
با تایید یونگی اروم از جاش بلند شد و کنار تهیونگ نشست.
دستاش رو بین دستای خودش گرفت و اروم بوسه ای روشون زد.×تهیونگی؟
تهیونگ دستاش رو محکم کشید و رو گردنش گذاشتو با درد ناله کرد.
یکم که هوشیار تر شد با گیجی به اطرافش خیره شد و در اخر نگاهش روی دوست پسرش ثابت موند.
کم کم همه چیز به یادش اومد.
میخواستن برن اداره پلیس تا اطلاعات جمع کنن ولی وقتی رسیدن ضربه محکمی به گردنش خورد و بیهوش شد.
گیج بهش خیره شده بود و نمیتونست بفهمه چرا دوست پسرش باید همچین کاری باهاش بکنه.+چرا؟
جونگکوک نفس عمیقی کشید و سعی کرد جملات توی ذهنش رو مرتب کنه.
×اینجا یه مکان سِریه،اجازه نداریم افراد متفرقه رو اینجا راه بدیم.برای همین مجبور شدم بیهوشت کنم
با دست به یونگی اشاره کرد و ادامه حرف هاش رو به زبون اورد.
×ایشون مثل اینکه یه سری اطلاعات دارن
BINABASA MO ANG
Mr. Police
Actionخلاصه: +ج....جونگکوک بس کن لعنتی این کارات چه معنی میده؟تو قول دادی کاری به تهیانگ نداشته باشی! جونگکوک پوزخندی زد و تهیونگ رو سمت ماشین هل داد. -فقط من قول دادم ولی اون که قول نداد. نگاه تهیونگ به جایی که جونگکوک اشاره کرده بود افتاد و شوک زده فریا...