Part 6

7 3 42
                                    

درش باز شد،تامو دیدم،پسره چلغوز احمق

یک پوز خندی زد که منم یک پوز خندی زدم

خیلی ریلکس ساک کوچیکمو که چندتا وسایل شخصی داخلش بود برداشتم سوار ماشین شدم

پوزخندشو خورد فک کرد میترسم از این چلغوز
بعد از اینکه سوار شدم اول تمام وسایل هامو گشتن
خودمم گشتن حتی موهامو باز کردن لا به لاشونو
آینقدر زحمت کشیدم احمق ها

کلی کرم ریختن منو کشتن تمام شد کارشون یک پارچه سیاه آوردن
میدونستم این طور خلافکارا چشای ادمو میبندن
مخالفتی نکردم چشامو بستن

بعداز یک ساعت به یک محل رسیدیم
چشامو باز کردن،چشام چقدر اذیت شده بود بعداز کلی مالش پلک زدن بهتر شدم از پشت پنجره به محله نگاه کردم

شبیه محل های خلافکارابود به پولدارا نمی‌خورد
خیلی داغون بود خیلییی

تام:هویی دختر
من:هوی تو کلات،اسم دارم
تام:مواظب حرف زدنت باش الان توفقط گروگانی اوکی؟!

هیچی نگفتم پسره گاو واقعا این با خودش چی فک کرده

درسته خوشگله خوش تیپه ولی اصلا جذبه نداره خاک تو فرق سرش این چرا آمده تو کار خلاف حیفش نبود آخه

کار اون پیرمرده است ایان رابرت،معلوم نیست چیا به پسرای جوون میگه که خامش میشن
کیفمو دادن دستم تام گفت

تام:ببین سرگرد اینجا اصلا کارهای مشکوک نمیکنی کسی بهمون شک کنه دوستت وخودت میرید هوا
مراشل هنوز دستشون بود آخه من چطوری به اینا اعتماد کردم

چرا ولش نکردن؟

من:چرا ولش نکردین،بزارید بره
تام:میره الان میره

اخم کردم عصبی بودم لعنتی،ازماشین پیاده شدم
با همون اخم دنبال تام راه افتادم به یک خونه رسیدیم
درش باز شد مراشل با چند نفر دیگه آمدن بیرون تا منو دید میخواست بدو کنه سمتم اما گرفتنش نتوسنت
همش داد میزد ولم کنید بزارید برم دهنشو گرفتن با تهدید به ترکی بهش گفتن ساکت

ساکت شد دستشونو از رو دهنش برداشتن
من:مراشل خوبی
مراشل:خوبم خوبم تو اینجا چکار می‌کنی تو خوبی
من:خوبم،تو برو پیش بقیه بهت میگن مواظب خودت بقیه باش
تام:ببرینش

مراشل کلی سرصدا میکرد می‌گفت کجا میبرینش ولش کنید
ولی کسی به حرفاش گوش نمی‌کرد

وارد اون خونه ایی شدیم که مراشل ازش خارج شد
دیگه صدای مراشل نمیمومد معلوم نیست این عوضی ها چکارش کردن فک کنم بی هوشش کردن

خونه توش هیچی نبود یک صندلی بود فقط

همه جاشم خاک بود منو سمت صندلی بردن نشستم روش میخواستن دستامو ببندن که گفتم

من:دورشیدازم اینجارو من یاد ندارم که بخوام فرا کنم
به حرفم گوش ندادن بستن دست پامو، چقدرم محکم
مگه مثل خودشون غولم که اینجوری میبندن کروکودیل‌ها

 v̑̈ȋ̈ȏ̈l̑̈ȇ̈n̑̈t̑̈ l̆̈ŏ̈v̆̈ĕ̈Where stories live. Discover now