اتفاقی افتاده یعنی
خیلی دیر شده بود به ساعتم نگاه کردم ۲صبح بود
اه این چه وضعشه خببدون هیچ ترسی رفتم سمت پارکینگ
ماشینمو دیدم درش باز بود
سمتش دویدمنگهبان افتاده بود رو زمین ولی زنده بود یک نامه هم کنارش
پیام نامه:خیلی سرسختی کوچلو
کوچلو عمته
ادامه پیام:بهتره عقب بکشی بد میبینی هنوز خیلی ضعیفی نمیخوام بمیری
برو بابا عمرا دست بکشم عوضی کوچولو
به اورژانس زنگ زدم آمدن اون نگهبانو بردن بیمارستان
بابامم آمد نامه رو نشون دادم خیلی تعجب کرده بود ترسیده بود آسیبی به من بزنه ولی خب من هیچ نترسیده بودم حسی نداشتم
رفتیم خونه خیلی خسته بودم سرم درد میکردچندماه گذشت،بلاخره اون روز رسید
الان همه ما ترکیه هستیم تو جنگلی که آلتمن آدرس داده
تمام نیروهام جنگلو محاصره کردن
از نیرو های کمکی ترکیه هم استفاده کردیم
ساعت ۱۰شبه که، هیچ اتفاقی نیفتاده کم کم داشتم تا امید میشدممیخواستم به تمام نیرو ها بگم که برن ولی یک لحظه چند نفرودیدم
داشتن با هم حرف میزدن مراشل و کاملیا هم خیلی محو تماشاشون بودن یکی به شدت آشنا میزد
این پسره رو کجا دیدمبعداز کمی فکر کردن فهمیدم همون تامه کسی که مثلا عاشق مراشل شده به مراشل نگاه کردم خیلی عصبی بود ناراحت
من از اول بهشون شک داشتم پسره اشغال
خیلی عصبی بودم زودتر دستور حمله رو اعلام کردم
من:Hareket ediyoruz, kendine iyi bak
(حرکت میکنیم مراقب خودتون باشید)چون افراد اونجا بیشتر ترک بودن منم ترکی حرف زدم تا متوجه بشن
به آرومی حرکت کردیم سمتشون متوجه ما شدن همون پسره تام مارو دید با تعجب اصلحشو آورد بیرون به طرف مراشل رفت
از سمت چپ مورد حمله قرار گرفتم حواسم از مراشل تام پرت شد ناپدید شدناه گندش بزنن
همه رو دستگیر کردیم به جز تام،تام مراشلو با خودش برده بود این خیلی بد بود
برگشتیم هتل ترکیهروی تختم دراز کشیده بودم ایمیل آمد برام گوشیمو برداشتم
دیدم ایمیل از طرف پدرمه
اتفاق های امروزو برام فرستاده،بازش کردم
همه رو گرفته بودیم به جز چند نفر که یک نفر هم خیلی مجروح شده بود اما فرار کردن متاسفانه
خوب پیش رفته بودیمولی مراشل،خداکنه با مراشل کاری نکنن
گوشی رو پرت کردم رفتم دوش گرفتمدلم میخواست آروم شم دلم میخواست چند دقیقه همه چی رو یادم بره
تلفن برداشتم شماره صفرو زدم
زنه:Evet(بله)
من:Merhaba, kırmızı şarap istedim(سلام،شراب قرمز میخواستم)
زنه:Tamam seni getireceğim(باشه براتون میارم)
من:Teşekkür ederim iyi geceler(مرسی شب خوش),
گوشی رو قطع کردم منتظر شرابم موندم باید آروم میشدم
VOUS LISEZ
v̑̈ȋ̈ȏ̈l̑̈ȇ̈n̑̈t̑̈ l̆̈ŏ̈v̆̈ĕ̈
Actionژانر:خلافکار_پلیسی_عاشقانه_انتقام_ازدواج اجباری رمان درمورد یک دختر پلیس که پرونده آیی به دستش میرسه که یک دروغ بزرگه،وباید حقیقتو بفهمه به خاطر یک اتفاق که تقصیر دختر رمان ما نیست اتفاق های بدی میوفته براش به حقیقتی میرسه که شایدبراش شیرین یا تلخ...