Part 8

7 3 66
                                    

نزدیک شد طوری که نفساش به گوشم میخورد
قلقلکم میومد خمار شدم ولی تمام سعیمو کردم چیزی نشون ندم

ایان:مراقب حرفات باش من همیشه آروم نیستم اینو میخوای تهدید بگیر برام مهم نیست،یکم جلوتر اتاق سمت راست

وبعدش دستامو ول کرد رفت عوضی

گفت یکم جلوتر اتاق سمت راست

رفتم جلو تر ته خونه بود دیگه و حرکت کردم به سمت اتاق
درشو بازکردم یک ست کاملا سفید تخت دونفره لوستر
میز همه چیز سفید
خیلی خوب بود قشنگ

به من چه آخه باید نقشه فرار بشکم
فعلا باید یک روز صبر کنم
اکه تو این یک روز کاری کنه چی؟!
نه بابا کاری نمیکنه

تو این یک روز باید کل خونه رو ببینم بفهمم دوربینی چیزی هست نگهبان چطور
خیلی خسته بودم نیاز به یک دوش آب گرم داشتم

وارد حمام تو اتاق شدم وان داشت
یاد اتاقم افتادم یاد پدرم حتما خیلی نگرانم شده دلمم برای پدرم خیلی تنگ شده
یک هوف بلندی کشیدم رفتم وانو پر آب وکف کردم
تمام لباس هامو در آوردم وهمونحا وسط حمام رهاشون کردم

وارد وان شدم خیلی خوب بود
چشمم به ویترین شراب ها خورد
خیلی دلم میخواست بخورم از همه چیز برای چند ساعتم شده دور

از وان آمدم بیرون از ویترین یک شراب برداشتم
تاحالا به جز شراب قرمز هیچی نخوردم

برای یک بارم شده امتحان منم ،درضمن نصف جامه چیزی نمیشه
از شراب یکم داخل جام ریختم وباز وارد وان آب شدم
آروم آروم می‌خوردم خیلی تلخ بود تلخ تر از شراب خودم

ولی من آرامش راحتی رو برای چند ساعت میخواستم
به خوردنش ادامه دادم
جامم خالی شد به طعم تلخش عادت کرده بودم
بازم میخواستم
میخواستم پا شم برم که سرم گیج رفت منو مست کرد لعنتی خیلی قوی بود
به خودم تشر رفتم بسسسس بلاااا
خونه خودت نیست خونه دشمنته بلا
به خودت بیا

یکم تو وان نشستم بعدش بلند شدم هنوز سرم گیج میرفت تو خیال خودم نبودم حوله سفیدو برداشتم دورم پیچوندم

خوابم میومد خستم
باهمون حوله رفتم رو تخت دراز کشیدم به خواب رفتم

ایان(اوستا)
دختر خیلی پررویه باید درستش کنم
به ساعت  نگاه کردم ساعت پنج عصر
بهتره برم تو اتاقم عصرونه بخورم از پله ها رفتم بالا وارد اتاقم شدم

یک اتاق تاریک با ست قهوه‌ایی سوخته مثل قلبم تیره یعنی روزی میرسه روشن شه؟! بعید میدونم
پیراهنمو در آوردم به خدمتکاراهم خبر دادم عصرونه رو بیارن
یک دوش گرفتم
امروز با کل کل کردن های این دختر بلا،حسابی خسته
شده بودم سرم درد میکرد

لپ تاب رو روشن کردم به اتاق بلا نکاه کردم کسی نیست

لباس هاشو دیدم حتما رفته دوش بگیره
عصرونه رو خوردم تمام شد اما بلا نیومد
نکنه خود کشی کرده مرده؟!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 15, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 v̑̈ȋ̈ȏ̈l̑̈ȇ̈n̑̈t̑̈ l̆̈ŏ̈v̆̈ĕ̈Where stories live. Discover now