THE BAG

1.2K 113 7
                                    

Song : Game of survival _ Ruelle

شنبه 10 دسامبر 2019

جلیقه سنگینو برای کشیدن هوای بیشتر بین اون همه شاخ و برگ از بدنش کمی فاصله داد؛ عرقی که روی پوستش حرکت میکرد باعث میشد سرشو با کلافگی به سمت چپ و راست تکون بده.

نفسشو به سمت بیرون هل داد و به اطرافش نگاه کرد، تا شعاع ده کیلومتری هیچ موجود زنده ای به چشم نمیخورد و همین باعث میشد بخواد از اون دره لعنتی سریع تر بیرون بزنه.

صدای خش خش کوتاهی توی میکروفون پیچید، " دارن میان."
صورتشو بیشتر به چشمی نزدیک کرد نیشخند خشکی زد، " دارم میبینمش، به جهنمت خوش اومدی حرومزاده."

خشاب تفنگ و برای بار آخر چک کرد، پای راستشو روی تنه درخت کاج گذاشت تا بتونه بدنشو به سمت شاخه کناری بکشه.
به عقربه های ساعت که توی تاریکی برق میزدن نگاه کرد، " 30 ثانیه دیگه شروع میکنیم، نمیخوام هیچ حرکت اضافه ای ببینم فقط بکشیدش بیرون تا بتونم بزنمش. یادتون نره هر حرکت اشتباهی باعث خراب شدن سه روزلعنتی که توی این جهنم دره بودیم میشه؛ گروه اول سراغ کامیونی که 3 دقیقه دیگه میرسه میرن بقیه هم با من میمونن. جونگ چند نفرن؟"

" پنج نفر توی ماشین اول ، خودش و راننده ، سه نفر توی ماشین سوم بقیه  ماشینا هم به احتمال زیاد بین پنج تا سه نفرن ، سر تا پا مسلح."
" زودتر تمومش کنین، امشب هر چی بخورین با منه."

صدای خنده توی میکروفون پیچید و چند ثانیه بعد سکوت دره با صدای لاستیک ماشین هایی که روی سنگلاخ حرکت میکردن شکسته شد.

مومشکی آب نبات توت فرنگی و کنار لبش جا داد، دوباره به ساعتش نگاه کرد و توی ذهنش شروع به شمردن کرد، " سه....دو... الان جونگ."

تیر اولی که لاستیک ماشین هیون شیک خورد تمام حواس مومشکی رو به سمت گوشه دره کشوند، کوله نسبتا سنگینو از بالای درخت پایین انداخت و به حالت درازکش روی شاخه بزرگ خوابید.

در دومین ماشین و هدف گرفت و با سرگرمی به جنگ کوچیکی که ایجاد شده بود نگاه میکرد.

بالاخره کسی که دنبالش بود از ماشین بیرون اومد؛ هدف و نزدیک تر گرفت و دستشو روی ماشه گذاشت، " یکم نزدیک تر حرومزاده ."

شونه سمت چپ مرد دقیقا توی نقطه ای که مومشکی میخواست بود پس بی معطلی ماشه رو کشید.

صدای فریاد نه چندان بلند پارک هیون شیک و میتونست بین صدای گلوله ها بشنوه و مومشکی میتونست این صدارو در صدر لیست بهترین صدایی که توی چند روز گذشته شنیده بزاره.
اب نباتو دوباره از دهنش بیرون اورد و این بار هدف و پایین تر گرفت، بادیگاردی که کنار مرد ایستاده بود به اطراف نگاه میکرد تا بتونه تیرانداز ناشناس و هدف بگیره.

ماشه رو کشید و به ترتیب گلوله های بعدی به جز یکی که باعث مردن بادیگارد بود به بدن پارک اصابت کرد.

𝗜 𝗚𝗼𝘁 𝗬𝗼𝘂 [𝗩𝗸𝗼𝗼𝗸]Where stories live. Discover now