منی که نا خواسته وارد یه بازی شده بودم منی که علاقه ای به انتونی نداشتم الان با آزار دادنش سعی میکنم اونو به خودم نزدیک کنم به این حس میگن عشق یا عادت درسته که این اتفاقات افتاده بود و من بین موندن با عشق یا رها کردنش قبل اینکه سمی شه مونده بودم من بودمو فکر های تو سرم
-من دارم میرم جایی کاری دارم
من خسته شده بودن ازین کشمکش ها دام خیال راحت میخواست از طرفی احساس گناه و از طرفی احساسی که باعث میشد بترسم که نکنه بخواد تلافی کنه
پس شبانه قبل اومدن انتونی تصمیم بر نقل مکان کردم به یه شهر دیگه سن خوزه یا نیوورک یا لاس وگاس اصلا مهم نبود
۲سال بعد
بهتره امروز قبل اینکه برم دانشگاه برم یه لباس بگیرم برای جشن فارق از تحصیلم بپوشم نمیخوان عین احمقا به نظر بیام شاید بتونم با استیفن اوکی شم چون زندگیم میخواد تغییر کنه و میخوام ازون دوران گند زندگیم بیرون بیام چون داره دنیا روی خوشش رو نشون میده اول درس بعد سراغ شغل میرم بعد واییی چه زندگیی همینطور که تو رویاهام بودم لباسمو خریدم و رسیدم
استاد:خب بچه ها امروز روز اخر دانشگاه شماس نمیخوام خیلی صحبت کنم
یکی از بچه ها اروم زمزمه کرد خب نکن
و همه ریز خندیدن
اما شما بچه هاییی هستید که میتونن بلند پرواز قوی و پر قدرت قدم بردارن میدونم تک تک شما نه تنها واسه شهرتون بلکه برای خودتونم ارزش احترام و .... قاعلین امیدوارم هرجا که هستید موفق باشین براتون لیست جاهایی که میخوان نیرو جذب کنن رو مینویسم و بهتون میدم هر کی زرنگ باشه کار خوب گیرش میاد
بین هزاران لیست یکی رو انتخواب کردم و به استاد گفتم بنظرتون انتخوابم خوب بود؟
استاد:این خیلی شرکت خوب مستقل و باکلاسی هستن انتخوابت عالیه اما اینا قبلا اسماشون فرق میکرد و تو چند تا ایالت دیگه بودن اما الان گسترش دادن خوش شانسی چون رییس (پسر رییس) اومده ایالت ما و شعبه رو اون میگذرونه ببینم چی کار میکنی و یه پوزخد زد و رفت
براشون ایمیل زدم و گفتم که چه روزی چه ساعتی میرم مصاحبه یکی یکی ظرفیت ها پر میشدن و من خوش شانس بودم که سریع تونستم قبول بشن تو یه شرکت خوب
فردا صبح:
سلام من دیروز درخواست دادم
بله اسمتون ثبت شده فقط باید برین اتاق رییس تا ایشون روند و فرم کاریتون رو بهتون اطلاع بدن
پرونده هارو برداشتم و اروم اروم رفتم سمت اتاق رییس
انگار زمان داشت به عقب بر میگشت انگار من برگشته بودم به دوسال پیش انگار هایی که تو سرم بود
اون انتونی بود که اومده بود من نمیتونستم حرف بزنم چون زبونم بند اومده بود ند نمیتونستم چیزی بگم حالم بد بود استرس داشتم
همین که خواستم فرار کنم صدای خشن وخش داری گفت کجا فرار میکنین خانم کلویی لطفا فرمتون رو بهم بدید وقتی برگشتم با نگاهی سرد که انگار منو نمیشناخت روبه رو شدم سلام من روز اوله ک....
بله میدونم چند وقته دانشجو هستید
۲سال
چرا اینجا رو انتخواب کردید
به پیشنهاد استادم برای پیشرفت کاریم
بله این که تزمین شدس
همینطور خشکم زده بود
بفرماید قرار داد رو نوشتم کافیه امضا کنید
اما باید یه دور بخونم
من جلوی شمارو گرفتم خانم محترم؟ بفرمایید با دقت بخونید
گوشی رو برداشت و به منشی سفارش استیک داد
دقیق ساعتی که نه نهاره و نه صبحانه نه عصرانه نه شام به هر حال با دقت تک تک قسمت هارو خوندم
بفرمایید استیکتون حاظره
دقیق اونطور که میخوام اب دار و خونی
تو خون دوس داری؟
نه
ببین ببین وقتی با چاقو تیکه تیکه میکنی خونش خیلی اروم ریخته میشه
من همونطور ترسیده بودم و به صندلی چسبیده بودم و تک تک ماده های قراردادو میخوندم
این چش شده من استرس گرفته بودم
نترس هیچکس با تو کاری نداره
اون از کجا فهمید ترسیدم بهر حال نترسیدم
من با همه ماده ها موافقم جز یکیش این که در صورت نیاز باید بیام منزلتون
مشکلی هست؟ نترسید من و همسرم هستیم یعنی اتفاقی واست نمیافته
همسر کی ازدواج کردی
لطفا معدب باشین خانم محترم اینجا شرکته و منم رییس شما
من.... من که..... چیزی ...... نگفتم
لطفا برین و کارتون رو یا از الان یا فردا شروع کنید
کل روز فکرم پیش همسرش بود یعنی چی؟
———————————————————————————
فکر میکردید داستان اینطوری شه؟
YOU ARE READING
دختر خوب /the good gurl
Romanceموضوع داستان:دختریی که سر به هوا بود و به حرف کسی گوش نمیداد اما روزی همه چی تغییر میکنه زمانی که برای باشگاه بدمینتون ثبت نام میکنه و ناخواسته وارد یه بازی جدیدی میشه که خودش خبر نداشت وضعیت:در حال نوشتن تازه امروز شروع کردم بهم عشق بدید تا تمومش...