part2

1.3K 39 3
                                    

فردا شده بود امروز کلاسی نداشتم چون یکشنبه بود
و باید قبل دانشگاه یه دوره اموزشی تو چند تا شرکت انتخواب میکردم و شغل های مختلفو امتحان میکردم تا زمانی که میرم دانشگاه بتونم اون شغلیو که دوست دارم بخونم رفتم تو سایت شرکت های امریکایی که تو شهرمون بود رو گشتم پنج تاشونو انتخواب کردم و شروع کردم به تماس گرفتن تا وقت بگیرم و برم اونجا رو از نزدیک ببینم و بدونم کدوم بهتره واسه دوره اموزشی
(دوشنبه)
اوف باز باید برم کلاس نمیدونم قراره کی از اونجا خلاص شم
رفتم اتاق تعویض لباس وقتی برگشتم دیدم کلی پسر اونجاس
-مگه اینجا اتاق تعویض دخترا نیست تا بهش فکر کنم یهو دستی گرم و بزرگ منو کشید و برد تو اتاق پرو
تا اومدم جیغ بزنم دیدم همون مرتیکه بیشعور که خودشو چسبونده بود بهم با بدن داغ و خیسش
+گفتم احمقم هستی ها اینجا چی کار میکنی دختر
-در اصل تو اینجا چی کار میکنی مرتیکه
+من تو باشگاهم تو اتاق پروم و اونم اتاقی که مال پسراس دخترعه احمق
من باید از حرفش ناراحت میشدم اما نشدم چرا اون باید بگه احمق و منم هیچی نگم
-احمق خودتی پسره احمق
+این شد دو
و جلوی گوشم با صدای خش دار گفت
+من میدونم کی بهت بفهمونم احمق کیه
یکم موندیم وقتی پسرا رفتن من اروم و روی نوک پام پاورچین پا ورچین شروع کردم به رفتن که یهو گرمی دستی رو روی کونم حس کردم
تا اومدم بگم تو ح..ق ندا....
دوباره زد و گفت
+اونقدرم هیجان انگیز نیستی و رفت
-اما چرا من بعد حرفش اعتراض نکردم
اون روز تموم شد و من برگشتم خونه و تمام اون شب و به اینکه چرا اون اینکارو کرد و از حدش گذشت فکر میکردم
شب شده بود و از طریق یکی از د‌وستام سایتی رو به اسم wattpad پید کردم که داستانای جالبی میزاشتن شروع کردم خوندن داستانش در مورد ددی و لیتل گرل بود و هیچ عکسی از شخصیتا نداشت که من تصور کنم و داستانشو بخونم ناخداگاه ذهنم رفت سمت اون پسره تو باشگاه و تک تک جملاتشو که میخوندم وقتی به جاهایی که باید میرسید میخوندم یاد اون و عضلاتش میوفتادم ساعت نزدیکای ۴ بود باید میخوابیدم چون صبح باشگاه بود و یطوری انگار دلم میخواست اونجا باشم با اون
فردا صبح:
نمیدونم اما دلم میخواست یه لباسی بپوشم که اون متوجه بدنم بشه تحریک شه در حالی که نتونه برای خودش داشته باشه
لباسایی که پوشید

دوباره زد و گفت+اونقدرم هیجان انگیز نیستی و رفت -اما چرا من بعد حرفش اعتراض نکردماون روز تموم شد و من برگشتم خونه و تمام اون شب و به اینکه چرا اون اینکارو کرد و از حدش گذشت فکر میکردمشب شده بود و از طریق یکی از د‌وستام سایتی رو به اسم wattpad پید ...

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

پس پوشیدم ولی بدون شورت و رفتم سمت باشگاه

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.

پس پوشیدم ولی بدون شورت و رفتم سمت باشگاه

دختر خوب /the good gurlTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon