فك كنم وقت تنبيه و منم بايد يكي رو از سايت پيدا كنم ميدونستم كارم بچه بازيه اما فشاري كه روم بود مثل عذاب بود نه خود عذاب بود
صبح شده بود من سر ساعت ٧:٣٠ قرار داشتم با پسري كه برنامه ريخته بودم رفتم و حاظر شدم از جلوي در اتاق رد شدم جفتشون لخت بودن در زدم و گفتم
-من دارم ميرم نگران نشو
-باشه
انتوني:اما اون اون ساعت نميرفت يعني چي شده كجا ميره
با خيال راحت رفتم قرارمو گزاشتم حرف هامونو زديم قرار مدارامونم گذاشتيم و ادرس خونه رو دادم و گفتم سر ساعت اماده باشه و به سمت شركت حركت كردم ساعت حدودا ١٠ بود
-سلام ببخشيد دير كردم رييس جايي كاري داشتم پوشه هارو كجا بزارم؟
-كجا رفته بودي
-پوشه هارو كجا بزارم؟
با صداي بلندي داد زد
گفتممم كجا رفته بودييييي
چون ترسيده بودم گفتم جايي با دوستم قرار داشتم مگه قرار نبود ديگه تو كاراي هم دخالت نكنيم
-من هر وقت بخوام ميتونم ازت سوال بپرسم
-شب بهت ميگم
يهو از جاش پاشد پوشه هارو از دستم گرفت و اونو گذاشت روي ميز و انقدري بهم نزديك شد كه من خواستم اون فاصله رو از بين ببرم اما اون هي نزديك و نزديك تر ميشدسعي كردم بزنمش كنار اما خودشو چسبوند بهم
منو بوسيد وگفت
-اگه قصدت اين باشه كه بخواي با كسي قرار بزاري قول ميدم كه ميكشمش
-ولي تو حق نداري منو ببوسي حق نداري واسم تايين تكليف كني
و دوباره بوسم كرد
-ديدي خانم كوچولو هم دوباره بوسيدمت هم اونو ميكشم بهم بگو با كسي قرار نميزاري
-ميزارم
-اينارو ميگي حرص منو در بياري؟
-نه جدي قرار ميزارم
خندد و گفت امروز ميتوني زود بري خونه
-اما من ازت اجازه نگرفتم
-من حس كردم ديشب ناراحت شدي
-نه نشدم
-شب برات سورپرايز دارم
-منم
پس شب منتظرتم
شب شد طبق قرارم با پسره رسيد با هم مشغول جمع كردن چمدون شديم
وقتي صداي در اومد با هم شروع به خنده كرديم
-كلووويي........كلو........بيبي........سويست هارد
و همينطور كه نزديك تر ميشدم صدا ها تغير ميكرد اين صداي يه پسره؟
باورم نميشه كلويي پسر اورده
-سورپرايزز اين دوس پسرمه راستي چون نميخواستم مزاحمت بشم دارم وسايلامو جمع ميكنم كه برم با دوس پسرم زندگي كنيم
انتوني:من عصبي شده بودم رگ سر تا سر سرم از شدت عصبانيت بيرون زده بود
-لازم نكرده گمشو بيرون اين پسره تا چند دقيقه ديگه بايد گم شه بيرون وگرنه ميكشمش
-نه اون ددي منه
وقتي اين كلمه رو گفتم انتوني جوري عصبي شده بود كه من هرگز اونو اينجوري نديده بودم مگه ميشه يه مشت زد تو صورت پسره بعد گفت ميكشمت و همينطور مشت ميزد
خودمو انداختم جلوش انتوني ولش كرد و افتاد پايين و دستشو گذاشته بود رو سرش و ميگفت من دوستت دارم
-من بخاطر تو واسه اينكه اون شب ناراحت شدي خم به ابروهات اومد اون دختترو دك كردم اونوقت تو ميري با يكي ديگه
-خب خودتم با يكي ديگه بودي زدي بچرو كشتي
-من با اون دختر هيچ قراردادي نبستم فقط خواستم حرصتو در بيارم مگه من ميتون غير تو كس ديگرو نگاه كنم ميتونم لمس كنم و احساساتمو بهش بگم
-اما خوب رابطه داشتيد
-اون فقط واسه حرص دادن تو بود باور كن قسم ميخورم من تورو بيشتر از هر چيزي دوست دارم لطفا منو ترك نكن من بدون تو پوچم هيچم
ميمونم منتظر فقط به من زمان بده ٢ روز ٧ روز ١ ماه ٢ ماه ٨ ماه ٣ سال چقدر فقط بگو اين عذابم چقدر ديگه تموم ميشه
-تا زماني كه بفهمي چقدر ميتوني بهم احترام بزاري تازه من قرار نيس جايي برم اين بچه هم تو سايت بود خواستم حرصت بدم كه كاس نميكردم تا اين بچه اينطوري نشه
و شروع كرد به غلت كردن و زنگ زد به فوريت هاي پزشكي تا بيانو ببرنش چون وضعش وخيم بود
———————————————————————————
سلام اين منم نويسنده دوست دارين داستانو ببندم يا يكم ديگه در حد ٧،٨ قسمت كشش بدم؟ يا در حد ٢،٣ قسمت حتما كامنت كنين تا اينجا داستان خوب بوده؟دوست داشتيد طرز نوشتنم خوبه؟ اولين باره واتپد مينويسم خواستم سبكش با سبك واتپد بخونه چون داستاناي من در حالت عادي تو اين فازا نيست ممنون كه وقت گذاشتيد خونديد😘🦋
ESTÁS LEYENDO
دختر خوب /the good gurl
Romanceموضوع داستان:دختریی که سر به هوا بود و به حرف کسی گوش نمیداد اما روزی همه چی تغییر میکنه زمانی که برای باشگاه بدمینتون ثبت نام میکنه و ناخواسته وارد یه بازی جدیدی میشه که خودش خبر نداشت وضعیت:در حال نوشتن تازه امروز شروع کردم بهم عشق بدید تا تمومش...