🤍5

503 125 64
                                    

دوش ابو باز کرد و زیرش ایستاد.
هنوز هم از دیشب سردرد داشت و جیغای امروز امی اصلا بهش کمک نکرده بود.
امی و سهون کل روز رو باهم دعوا کرده بودن.
هرچند نمیشد اسمشو دعوا گذاشت چون سهون اگه وایمیستاد، نمیتونست از بالا امی رو رو زمین پیدا کنه ولی خب از هیچ موقعیتی برای حرص دادن هم دریغ نمیکردن.
مثلا امروز سهون بعد از کلی وقت داشت با چانیول گیم بازی میکرد که امی چهار دست و پا به سمتشون رفتو خودشو تو بغل باباش انداخت.
بکهیون نمیتونست با یاداوری قیافه سهون نخنده.
البته سهون هم تلافی کرد و پسونکشو ازش گرفت و هرچقدر هم جیغ زد بهش برنگردوند.
امی هم لج کرده بود و هیچ پسونک دیگه ای رو قبول نمیکرد وو فقط همونیو میخواست که دست سهون بود.
دعوای بعدی سر بکهیون بود.
سهون میخواست خصوصی با بکهیون درمورد موضوعی حرف بزنه که امی اومد نشست تو بغل باباش و با پرویی زل زد به چشمای سهون و تا سهون میخواست یه کلوم حرف بزنه،با همون چند تا کلمه ای که بلد بود،جیغ میزد و اجازه صحبتو بهشون نمیداد.
سهون چشم غره ترسناکی بهش رفت که لبای امی کم کم لرزیدن و لجظه بعد صدای گریش خونه رو ورداشت.
عصر که چانیول متوجه خستگی همسرش شد،ازش خواست به حموم بره و اون حواسش به امی هست.
موهاشو با دست بالا دادو گذاشت اب تا انگشتای پاش حرکت کنه.
یه شعر رو زیر لب زمزمه کرد و بدنشو با ریتمش حرکت داد.
اونقدر تو شعرش غرق شده بود که صدای در رو نشنید.
وقتی دستای بزرگ همسرش دورش حلقه شد،از جاش پرید و هینی از رو ترس کشید.
-یا قلبم وایساد
چان بدون توجه بهش،لباشو رو گردنش گذاشت و اروم بوسیدش.
دستاشو کامل دورش پیچید سرشو تو گردنش مخفی کرد.
-امی رو کجا گذاشتی؟میخوای با سهون همو بکشن؟
اروم خندید.
-به سوهو گفتم حواسش باشه.
سرشو به شونه چان تکیه داد و چشماشو بست و از ارامشی که از نوازشاش بهش میداد،لذت برد.
-یولا
-اممم
تو بغلش چرخید.

-مطمئنی ایده خوبیه که امشب بریم؟
کامل تو بغلش گرفتش و سرشو پایین برد و لباشو بوسید.
لباشو رو پوستش کشید و تا گردنش ادامه داد.
دستاشو دور گردن چان حلقه کرد.
-اهه...دارم باهات حرف میزنم.
بوسه دیگه ای رو گردنش گذاشت.
-توقع داری وقتی لخت و خیس تو بغلمی رو حرفات تمرکز کنم؟
گونه سفیدشو بوسید.
سرشو بوسینش چسبوند و چشماشو بست.
چانیول با دیدن اینکه فکرش زیادی مشغوله،دستشو پایین برد و به بوتش چنگ زد.
-اممم
صداش تو سینه چان خفه شد.
سرشو پایین برد و با بالا گرفتن صورت کیوت همسرش لباشو رو لباش گذاشت و به حرکت دادن دستش رو بوتش ادامه داد.
و نیم ساعت بعد در حالی که قفسه سینه جفتشون به شدت بالا پایین میشد،چانیول مشغل شستنش شد.
-نگران نباش.امشب هیچی نمیشه.سوهو میگفت خودش دیده که همه چقدر حمایتمون کردن و واقعا دوست دارن که ببیننمون.

لبخندی زد و اجازه داد چانیول بدنشو بشوره.
از حموم که بیرون اومدن،بر خلاف انتظارشون که فکر میکردن امی درحال جیغ زدن باشه،خونه تو سکوت بود.
-چی شده بنظرت؟
بک شونشو بالا انداخت و لباساشو عوض کرد.
با هم از اتاق بیرون اومدن که با صحنه رو به روشون،چشماشون گشاد شد.
سهون چهار دست و پا نشسته بود و با جلو رفتنش امی که رو کمرش بود،از خوشحالی میخندید و لثه هاشو به نمایش میذاشت.
بک و چان هنوز از شک بیرون نیومده بودن که شک بعدی بهشون وارد شد.
سهون به کمر خوابید و امی رو با دستاشو بالا نگه داشت و با لبخند به خنده های از ته دلش نگاه کرد.
دستاشو پایین اورد و گونه امی رو بوسید و دوباره بالا بردش.
چند بار این کارو تکرار کرد و اخرش وقتی خسته شد امی رو رو شکش نشوند.
و در کمال تعجب همه،امی سرشو رو سینش گذاشت و با دست کوچولوش یقشو گرفت.
-ما چند سال اون تو بودیم؟

In The Name Of Love Season 2💓Where stories live. Discover now