خانواده پارک ثروتمند بودن ولی این دلیل نمیشد که چانیول برای یه سفر پنج ساعته یه اتاق تو هواپیما رزرو کنه و بکهیون مدام در این مورد غر میزد.
اتاق شخصیشون تو هواپیما شامل دو تا صندلی راحتی،یه تخت بچه،یه تخت دو نفره و سرویس بهداشتی و حموم خصوصی بود.
امی از اولی که وارد فرودگاه شدن،مدام تو بغل پدراش جا به جا میشد و چرتای کوتاه میزد.
-هنوزم دلیل اینکارتو نمیفهمم پارک یول
غر اخرشو هم زد و بعد از خوابوندن امی تو تخت مخصوصش رو صندلی نشست.
+برای راحتیمون اینکار رو کرد پارک هیون.
چشماشو چرخوند و بعد از نشستن رو صندلیش کربندو بست و از پنجره به بیرون خیره شد.
چان زیرچشمی نگاهی بهش انداخت و بعد از چک کردن جای امی،سمت بک رفت و خم شد و پیشونیشو بوسید.
+چرا انقدر بداخلاق شدی هیونی؟
پایین پاش زانو زد.
-بداخلاق نیستم.
+اوه جدی پس ایبا صدای مهماندار که میگفت سر جاهاشون بشینن،بلند شد و بعد از بستن کمربندش دست بکو گرفت و پشتشو بوسید و بالاخره مرد کوچیک لبخندی زد و متقابلا دست همسرشو گرفت.
.
.
یک ساعتی از پروازشون گذشته بود که امی با ملچ و مولوچی که تو خواب کرد،بیدار شد و با دیدن مکان نااشنا لباش شروع به لرزش کردن.
ولی درست وقتی میخواست صدای گریش تا زمین هم برسه،پدرش بلندش کرد و تو بغلش گرفت.
امی با حس بغل اپا یولش دست کچولوشو به یقه پدرش رسوند و سرشو رو شونش گذاشت.
چان لبخندی زد و موهای دخترشو بوسید.
بعدم سمت بک که رو تخت خوابش برده بود رفت و پتوشو روش درست کرد.
امی و بک همه دنیاش بودن و اون با وجود دوتا فرشتش از این خوشبخت تر نمیتونست باشه.
با شنیدن صدای ملچ و ملوچی سرشو پایین برد و به امی نگاه کرد که تقریبا کل مچشو تو دهنش برده بود.
دقیقا همون موقع بکهیون هم طبق عادت همیشگیش تو خواب ناله پاپی مانندی کرد.چان تکخندی زد و سمت وسایل امی رفت تا براش شیر درست کنه.
+بعد میگه امی بهم بگه ددی.تو خودت یه بیبی بویی هیونی.
زیرلب گفت و شیر امی رو درست کرد و با درست کردن امی تو بغلش، شیشه شیر رو به لبای دخترش رسوند.
امی دهنشو باز کرد و با خیره شدن به چشمای پدرش که شباهت عجیبی به چشمای خودش داشت،به سر شیشه شیرش مک زد.
بعد از تموم شدن شیرش سر ژله ایشو از دهنش بیرون انداخت و لبخند بزرگی زد.
چان خم شد و لباشو محکم بوسید.
-ده باز بهت گفتم لباشو نبوس.اولین بوسشو ازش گرفتی احمق.
سمت بک چرخید و لبخندی به چشمای خوابالودش زد.
رو به امی که حالا با چشمای کنجکاوش بکو نگاه میکرد نگاه کرد.
+قربونش برم من.عشق باباشه.اصن تنها کسی که حق داره لبای دخترمو ببوسه منم.
بک چشماشو چرخوند و به چانیول که سمتش میومد نگاه کرد.
+مثل لبای تو که فقط مال منن.
بعدم خم شد و جلوی چشمای حسود امی لبشو محکم بوسید.
عقب رفتن سرشو مساوی شد با جیغ دخترشون.
بلند خندید و گازی از لپ امی گرفت.-یا یا له کردی بچمو.بدش ببینم.
امی رو تو بغل بک گذاشت.
بک امی رو تو بغلش نشوند و به لپای سرخش نگاه کرد.
وقتی دید نمیتونه طاقت بیاره،اونم خم شد و گاز ریزی از لپای اویزونش گرفت.
چان به زور چشماشو از صحنه فوق العاده کیوت رو به روش که بک سعی داشت با زبون امی باهاش حرف بزنه گرفت و سمت غذاهایی که وقتی بک خواب بود اورده بودن رفت.
غذاها رو میز چید و از بک خواست بهش ملحق شه.
امی رو رو میز نشوند و یه تیکه نون بهش داد.
دختر کوچولو حالا بجز شیر میتونست نون و فرنی هم بخوره.
.
.
بعد از پنج ساعت پرواز رسیدن و حالا پشت در خونه سوهو ایستاده بودن.
سوهو بهشون گفته بود که همه اعضا تو خونه منتظرشونن.
چن و همسرشو و دخترش هم فردا میودن.
امی رو شونه ی چان خواب بود.
در باز شد و چهره خندون سوهو تو قاب در پیدا شد.بک ازش خواست تا اروم صحبت کنه تا دخترشون که روز خسته کننده ای رو گذرونده بیدار نشه.
سوهو کنار رفت و خانواده پارک وارد شدن.
بک ساکا رو دم در گذاشت و محکم سوهو رو بغل کرد.
چان هم با امی تو بغلش کای و شیومین رو بغل کرد.
با همه بجز سهون که از اول اومدنشون حرفی نزده بود و حتی از رو مبل بلند نشده بود،احوال پرسی کردن.
رو مبل نشستن و چان امی رو به بغل بک منتقل کرد.
امی وولی خورد و با فرو کردن سرش تو سینه پدرش دوباره به خواب رفت.
همه دور هم نشسته بودن و سه جفت چشم با تعجب به بچه رو پاهای بک نگاه میکردن.
حتی سهون هم که یجورایی به هیونگاش قهر بود زیرچشمی به اون موجود کیوت نگاه میکرد.
بقیه اعضا وقتی امی چند ماهش بود اونو تو بوسان دیده بودن ولی بچه رو به روش کاملا با اونموقع فرق میکرد.
امی هم با چشمای کنجکاوش مردای تو خونه رو رصد میکرد و برای حس امنیت بیشر،با یه دستش انگشت چان و با دست دیگش انگش بک رو گرفته بود.
-خدایا این واقعا کیوته.کای برای بار چند زیرلب گفت و تو ذهنش نقشه کشید که بعدا دور از چشم پدرای امی،لپشو گاز بگیره.
چانیول تکخندی زد و سمت سهون ساکت برگشت.
+سهونا
جوابی نگرفت.
بک به زور جلو خودشو گرفته بود تا به سهونی که با اون قد و هیکل قهر کرده بود،نخنده.
+سهونی نمیخوای امی رو ببینی؟همه بجز تو دیدنش.
سهون بازم حرکتی نکرد.
خواست حرف دیگه ای بزنه که صدای نق نق امی بلند شد.
-یول گشنشه.
+الان فرنیشو اماده میکنم.
سریع سمت وسایل امی رفت و غذاشو درست کرد و رو مبل برگشت.
قاشق عروسکیشو رو از فرنی پر کرد و جلو دهن امی گرفت ولی اون سرشو چرخوند.
-شکلک درار.
چان نگاهی به چهار جفت چشمی که بهشون خیره شده بودن کرد و با دراوردن شکلکی لبای امی به خنده باز شد و چان سریع قاشق رو تو دهنش برد.البته که بحز امی کسایی که تو خونه بودن هم خندیدن.
بک و چان کاملا رو غذا دادن به امی تمرکز کرده بودن و با هر ترفندی بود، قاشق قاشق غذا تو دهنش میذاشتن.
اعضا هیچ وقت فکر نمیکردن که دو تا از شیطون ترین اعضاشون بتونن اینجوری مسئولیت یه بچه رو بر عهده بگیرن.
.
.
چند ساعتی از اومدنشون میگذشت و چان و بک هر دو دوش گرفته بودن تا خستگی سفر از تنشون در بره.
سوهو اتاق سرویس دار رو بهشون داده بود تا بخاطر امی راحت باشن.
بک تیشرتشو پوشید و از تو اینه به چان که سرش تو گوشیش بود نگاه کرد.
-چیزی شده؟
+نه.امی بیرونه؟
-اره
با هم سمت در رفتن ولی با دیدن وضعیت بیرون چشماشون گرد شد.
سهون مقابل امی نشسته بود و با چشمای ریز شده نگاش میکرد.
امی هم روی مبل بین کلی بالش با پسونک تو دهنش نشسته بود و سعی میکرد با چشماش عموی جدیدشو انالیز کنه.چان تکخند متعجبی زد.
+اینا چشونه؟
×هیچی فقط سهون به امی حسودیش میشه.
هر دو همزمان سمت سوهو برگشتن.
-ها؟چرا؟
×چون تمام وقت شما رو گرفته.یک سال و خورده ایه که شما رو ندیده و خب دوری از هیونگای ورد علاقش برای سخته.برای همین زیاد با امی خوب نیست.
با شنیدن صدای جیغ امی با ترس سمتشون برگشتن.
با دیدن پسونکش تو دست سهون،نتونستن جلوی خندشونو بگیرن.
×چیشد؟
-امی رو پسونکش خیلی حساسه.حتی به ما هم به زور میدتش.الان باید منتظر بلندترین جیغی باشی که تو کل عمرت شنیدی.
تموم شدن حرفش مساوی شد با صدای جیغ امی.
با خنده سمتشون برگشت و با دیدن سهون که هول کرده بود،سمتشون رفت.
پسونکو ازش گرفت و تو دهن امی گذاشت.
×وقتی بابات بک هیونگه دیگه تعجبی نداره.
سهون زیلب زمزمه کرد و سمت اتاقش رفت.بک امی رو بغل کرد و سمت اتاقشون رفت.
اینجور که معلوم بود،دو تا بیبیای خونه با هم نمیساختن و این اصلا خوب نبود.
〰️〰️〰️〰️〰️
تولدتون مبارک اکسوالا☺️🥳
![](https://img.wattpad.com/cover/278833620-288-k405558.jpg)
VOUS LISEZ
In The Name Of Love Season 2💓
Roman d'amour💫 Fiction:in the name of love 2 💫 Couple:chanbaek 💫 Genre:romance❤,smut🔞,daily life,fluf 💫 Auther:moonlight🌇 خلاصه فصل دوم: پارک چانیول و پارک بکهیون اعضای سابق گروه معروف اکسو در کنار دختر کوچولوشون زندگی جدیدی رو شروع کردن. با داستان سوییت...