حس میکرد سالهاست که نخوابیده تو اتاق خودش نبود؛ نه
اتاق خودش سردتر از هر جایی بود که میشناخت؛ اونقدر سرد که گاهی حتی خودشم از سرماش کلافه میشد!
اگر تو اتاقش نبود پس کجا بود؟
کجا بود که دوست داشت مدت ها بخوابه؟
نمیخواست چشماشو باز کنه؛ دنیای بیرون رویاهاش همیشه غافلگیرش میکرد و حقایقی که دوست نداشت بدونه رو به روش میاورد پس بی اینکه چشماشو باز کنه سعی کرد به یاد بیاره
بار رقاصه ولگرد... سیگاری که حتی هنوز هم میتونست بوی دودشو حس کنه
یه پیک شراب
نه! دو پیک سه پیک
چهار پیک...
انعکاس تصویر جسم خالیش تو گیلاسای چیده شده جلوش یه جفت چشم آبی یه جفت چشم آبی یه جفت چشم آبی...!
چشماشو به سرعت باز کرد جوکر!
اون یه جفت چشم آبی که دقیقا تو چشماش خیره شده بودن باعث شدن نفس تو سینش گیر کنه همونجا بود؛ درست رو به روش...
با لبخند بزرگ و دیوانه واری که صورتشو پوشونده بود و به کریس کنایه میزد
" بالاخره بیدار شدی "
بدنشو تکون داد؛ طبق انتظارش دستاش بسته بودن اونم با دستبند خودش!
صدای خنده ای تو اتاق پیچیدزیبا بود... زیبا اما فقط زیبایی نبود
ترس، جنون، اظطراب و اطمینان
بزرگترین متناقض نمای دنیا اینجا بود و داشت میخندید " آروم باش ..."
صداشو دوست داشت اما لحن دلهره آورشو نه انگشت اشاره جوکر رو شقیقش نشست
از شقیقه به گونه و در نهایت رو لباش متوقف شد؛ انگشتشو کمی رو لباش فشار داد " هیششش ..."
حتی اگر میخواست هم نمیتونست حرف بزنه
نمیتونست لباشو از هم فاصله بده و در مقابل جوکر دهن باز کنه این جنون بود؟ جوکر کریس رو هم دیوانه کرده بود؟ " راحت خوابیدی؟ "
دلسوزانه پرسید؛ انگار هیچوقت کریس رو نمیشناخت
انگار که کریس یه پرنده زخمی بود که تو هوای بارونی اون بیرون زمین خورده بود، پرنده ای که جلوی پای جوکر افتاده بود نیازمند محبت، شایدم کمی نوازش...
جوکر هم مثل یه انسان خوش قلب پرنده رو به آغوشش کشیده بود تا درمانش کنه
اما جوکر قرار نبود این پرنده رو رها کنه حتی اگر بال هاشو درمان کنه
حتی اگر این پرنده قرار باشه مثل یه شاهین بالاتر از بقیه پرواز کنه
انگار که جوکر یه ققنوس پیدا کرده بود تا تو قفس عشقش به زیبایی اوجشو خفه کنه
YOU ARE READING
Gangsta †
Action༄ Multishots : Gangsta † ☾ Author : NIYX ☾ Couple : Krisho ☾ Genre : Action, Madness AU, Criminal, Romance ☾ NC : +19 🔞 FULL 🔖 هیچوقت به جملهی "عشق خطرناک ترین اسلحهست" باور نداشت، تا روزی که توی حساس ترین ماموریتش اون رو ملاقات کرد؛ به چشماش خ...