CH.6 [THE END]

210 61 11
                                    

آخرین الماس رو هم با دقت از بین گوشت بریده شده جلوش بیرون کشید و به درخشش الماسی که حالا رنگ خون ارزشمندتر نشونش میداد خیره شد

جنازه مرد، رو میز فلزی و سرد جوکر تیکه تیکه شده بود؛ دیگه حتی اجزای بدنش قابل تشخیص نبودن

" گفته بودید جلسه رو یادتون بندازم "

صدای آروم و بم معاونش، جونمیون رو از دنیای الماسای خونیش بیرون کشید؛ مثل صفحه گرامافون قدیمی ای که بعد از هزاران بار نواخته شدن خش برداشته، صدای چانیول هم خشدار شده بود

جوکر میدونست معاون قدبلندش برای انجام وظایفش تمام روزو از سمتی به سمت دیگه میچرخه، اما نه... این خش تو صداشو میشناخت از خستگی نبود

پوزخندی که همیشه اینجور موقع ها گوشه لباش جا خوش میکرد، روی

صورتش تنظیم شد؛ دستمال خونی کنار میزو برداشت، دستاشو پاک کرد و اجازه داد دستمال قرمز پذیرای رنگ بیشتری باشه

همونطور که دستمالو رو زمین سیاه سردخونه عمارتش رها میکرد سمت در قدم برداشت و از کنار چانیول گذشت

از راهروی تاریک و دیوارای زرشکی شاهانه اش میگذشت

به این فکر میکرد که چطور مردی مثل چانیول هیچوقت نمیخواد شیدایی بچگانشو کنار بزاره و یک بار برای همیشه خاکستری اطرافشو درست درک کنه

اون با استعداد و باهوش بود، میتونست از یکی متنفر باشه اما مستقیما تو چشماش نگاه کنه و کاری کنه طرف مقابل لبخندشو باور کنه؛ برای همین ویژگیاش بود که حالا پشت جوکر راه میرفت

مهم نبود چند بار قراره پسر بلندتر رو راهنمایی کنه، چون به طرز شگفت انگیزی هیچوقت از مراقب چانیول بودن کلافه نمیشد معاونشو مخاطب قرار داد " باز افسر بیون ردت کرد؟ "

هوف آرومی که به راحتی شنیده میشد پوزخندشو پررنگتر میکرد " من فقط نمیدونم چرا! "

وارد اتاقش شد و درو پشت سرش، باز رها کرد چانیول معنی این حرکاتو میدونست

دیگه فرد مقابل رئیسش نبود، حالا جونمیون بود دوستش... دوست جنون گرفتش!

جنونی که چانیول خیلی وقت بود پذیرفته و بهش پناه برده بود

جوکر چیزی نمیگفت، همونطور که تو اتاق میچرخید تا اسلحشو پیدا و پر کنه چشماش میچرخیدن و این یعنی منتظر بود چانیول ادامه بده

چان به دیوار کنار در تکیه زد و لبای خشکشو تر کرد تا برای حرف زدن آمادشون کنه

" بیون حتی با من سکس داشت! و تماما با رضایت خودش دعوت من به تختمو قبول کرد!

اما حالا؟! اون به رد کردن من ادامه میده هر روز و هر روز

نمیتونه ببینه چقدر شعله خواستنش وجودمو پر کرده؟ "

Gangsta †Where stories live. Discover now