CH. 5

164 59 1
                                    

" کریس وو زندست "

محتوای کوتاه تمام نامه های سری پلیس که اخیرا از پایگاهی به پایگاه دیگه ارسال میشد، میترسوندش

انگار گذشته ای که از پرونده بهترین افسر پایگاهش پاک شده بود، برخلاف ذهنتیش اهمیت زیادی داشت...

فکر نمیکرد اونقدرها هم اهمیت داشته باشه! کریس وو براش افتخار میاورد و برای اون همین کافی بود...خب، مثل تمام رئیس پلیسای دیگه!

و حالا فرمانده کل کشور تو پایگاه کوچیک و نیمه تاریکش، پشت میزش نشسته بود و با نگاه سردش بهش میفهموند که نادیده گرفتن گذشته بهترین افسر سئول قراره براش گرون تموم بشه " من نمیدونستم اون سابقه روانی داره! "

" تو مسئول این خراب شده ای! چطور ممکنه از افسر ارشدت چیزی جز یه ادرس و تلفن نداشته باشی؟! "

سرشو پایین انداخت؛ ترس از دادگاه نظامی وجودشو به لرز درمیاورد

" میدونی که این قضیه اصلا برای بالاییا خوشایند نیست! نیرو در اختیارت میزارم کیم مینسوک، اما فقط دو روز وقت داری به این وضع رسیدگی کنی ...

قبر کریس وو یه جنازه واقعی میخواد

پس بهتره عجله کنی قبل از اینکه اون جنازه خودت باشی! "

===============

آخرین جایی که وو دیده شده بودو گاهی تو کابوساش میدید

همکار قدیمی و تاریکش زنده بود و حالا آخرین عکسی که ازش موجود بود ،متعلق به دوربین مداربسته اسکلت مخروبه بود

از سالها پیش که اسکله قدرت تجاریشو از دست داده بود دیگه کسی به اونجا نمیرفت، حداقل نه تا وقتی که جنازه یه پسرو بسته شده به پایه اسکله پیدا کردن

مردم منطقه میگفتن هنوز میتونن صدای ناله های آروم و دردناک پسر رو بشنون که ازشون کمک میخواست؛ صدایی که ملتمسانه ازشون میخواست برگردن و نگاهش کنن، صدایی که ازشون میخواست از خودش نجاتش بدن یه قتل، که جزو پرونده های روزمره پلیس به حساب میومد خیلی جنجال به پا نکرد و کمتر از یه هفته به فراموشی سپرده شده بود اما این آرامش زیاد طول نکشید

نه تا وقتی که پرونده های روزانه پلیس هر روز با پرونده یه قتل جدید پر میشدن؛ مرگ بچه های ۶ تا ۲۱ ساله ای که بسته شده به پایه اسکله پیدا میشدن

شایعه ناله های شبانه ای که هر روز بیشتر میشد، مردم منطقه رو مجبور به ترک خونه هاشون کرد

و کمتر از سه ماه از بسته شدن اسکله، رفت و آمد به اون منطقه ممنوع اعلام شده بود

اما حالا، بعد از گذشت چندین سال و با اینکه از صدای اون ناله ها فقط افسانه ترسناکی به جا مونده بود، بازم پلیس مجبور بود با نیروهای ویژش قفل محدوده ممنوعه رو بشکنه برای پیدا کردن افسر ووی ...مرده؟

Gangsta †Where stories live. Discover now