-هشدار-
این پارت دارای صحنه های خاک بر سری میباشد.
راتش شروع شده بود و وقت زیادی براش باقی نمونده بود، باید به سرعت امگا رو تنها میذاشت؛ اما عطر وانیلی جونگکوک اون رو دیونه میکرد و باعث میشد که کنترل بدنش رو از دست بده!با دست بزرگش کمر امگا رو گرفته بود و سعی میکرد ازش فاصله بگیره"کوک من باید برم.."
امگای خرگوش به سرعت روی پاهای تهیونگ نشست"نه! من حالم خوب نیست ته...میخوای اینجوری تنهام بذاری؟"
آلفا میتونست سخت شدن عضوش رو حس کنه. تکون های ریز و آروم باسن جونگکوک رو پایین تنهش هم همه چیزو بدتر میکرد!
"کوکی...من نباید اینجا بمونم.."هایبرید خرگوش بی توجه به جوابش دوباره سرش رو به گردن تهیونگ نزدیک کرد تا بهتر رایحه شکلاتی و نعنایی بدنش رو حس کنه.
عطرش اونو مست میکرد و باعث میشد احساس امنیت بهش دست بده.
تهیونگ که صبرش تموم شده بود؛ بوسه ای به گردن امگا زد و پوستش رو میون لبهاش مکید. با دستای کشیدهاش چنگی به باسن بزرگ امگا زد و آروم ناله ای کرد. دیگه کنترلی رو حرکتاش نداشت، پس به آرومی دستش رو از لبهی باکسر جونگکوک به داخل برد و سوراخ خیسش رو لمس کرد.
امگا ناله ای از روی لذت کرد. از اون لمس کوتاه خوشش اومده بود پس اینبار خودش باسنش رو حرکت داد.
ذهن تهیونگ پر از افکار مختلف شده بود، پر از نالههای آروم و سکسی امگا، پر از فانتزی ها و تصورات کثیف.
"خدای من کوک.. من نمیفهمم دارم چیکار میکنم..لطفا منو ببخش.." تهیونگ مضطربانه لب زد و بعد جونگکوک رو به سمت تخت هل داد.
سعی کرد ازش فاصله بگیره.
اگه به سرعت اونجا رو ترک نمیکرد ممکن بود که بهش صدمه بزنه!امگایخرگوش به خاطر ضربهی تهیونگ با شکم روی تخت افتاده بود. پاهاش محکم کنارهم قرار گرفته بودن و دم دکمهای و سفیدش به آرومی تکون میخورد. سرش رو به سمت آلفا گرفت و با نگاه معصومش به هایبرید ببر خیره شد. چشماش بزرگتر و درخشانتر از همیشه به نظر میرسیدن.
ESTÁS LEYENDO
TigerBun🐯🐰
Fanfic"کوک... رونای تو واقعا بزرگن!" ببر هایبرید بدون هیچ خجالتی اینو گفت و به خرگوش کوچولویی که داشت هویجش رو میخورد خیره شد. پسرک با چشمای درشت شده اش پرسید"هیونگی میدونی چی بزرگتره؟" پسر بزرگتر تلاش کرد تا افکار منفیش رو کنار بزنه. اون میدونست که با...